Monday, July 10, 2006

می مانم در تاريکی ۲

نميدانی چقدر تحقيرآميزاست که باز گذرم به دباغ خانه تو بيفتد...طعم تلخ تحقير خالص ميدهد.


چقدر بعضی وقت ها نفرت نداشتن از تو سخت است

19 comments:

  1. اميدوارم شماره ۳ نداشته باشه اين پست امير

    ReplyDelete
  2. منم بايد به زودی برم يه دباغ خونه اه...

    ReplyDelete
  3. آدم خیلی وقتا بايد سختی‌ها رو تحمل کنه!!!

    ReplyDelete
  4. سلام../ خوبی امير؟.../ نگرانت شدم....

    ReplyDelete
  5. هی پسر چه خبره اينجا ؟ اين جور موقع ها من می گم بی خيال!!

    ReplyDelete
  6. مممممممم حرفم رو پس می گيرم البته در مورد بی خيالی ... پست ها اخيرت حرف ديشب من بود .... .

    ReplyDelete
  7. چطور وقتی انقدر زيبا در مورد بانويی صحبت می کنی که به عشقش ايمان داری می تونی به نفرت هم فکر کنی؟!!!!!!!!!! چرا از لحظه های خوبت هرچند سخت نهايت استفاده رو نمی کنی؟!

    ReplyDelete
  8. مگه چيکار کردی؟ (مربوط به پست بالايی )

    ReplyDelete
  9. سلامبرامير.

    باز اين مرد آبی، حزيانات نگاشتند!

    ReplyDelete
  10. صبور باش برادر٬ صبور.

    نبينم که امير «استوار » در مقابل مشکلی درمونده بشه.

    ReplyDelete
  11. بين فرار و قرار

    يک نقطه يشتر فاصله نيست

    تاب مي آوري

    ميدانم

    ReplyDelete
  12. دچار بوده ام به اين ميمانم در تاريکی ۲ ... ميفهممش

    ReplyDelete
  13. امير اين بار نوبت منه که نگران باشم . چطوره اوضاع و احوالت ؟

    ReplyDelete
  14. به صبر كوش تو اي دل كه حق رها نكند

    چنين عزيز نگيني به دست اهرمني

    ReplyDelete
  15. روزاي خوبم مياد امير جان ، روزاي پر از عشق ...

    ReplyDelete
  16. اگه از کسی متنفر باشی فقط خودت رنج می بری.آدم بايد خودش را به خاطر اشتباهات گذشته اش ببخشد امير جان و ان وقت راحت تر با اين جور گرفتاری های  بعدی کنار می آید .دلت خوش باشه .

    ReplyDelete
  17. فريبا بيشتر از هر چيزی اين روزا فکر ميکنم حقی نيست که اين اتفاق ها ميفته...

    ReplyDelete