دیروز عصر رفتم انقلاب برای خریدن مجموعه داستانی که نیلا منتشر کرده از سلینجر و توی نمایشگاه گیرم نیامد.رفتم و گشتم و نداشتند و شدم دست از پا دراز تر...برای جلوگیری از تکثیر ناجوانمردانه حس ناکامی با خودم فکر کردم بروم آدرسی که یکی از دوستان داده بود برای خرید کتاب دست دوم در میدان انقلاب.هدف پیدا کردن چند کتاب نایاب از یونگ بود که انتشارات لامذهب آستان قدس رضوی احتکارش کرده و تجدید چاپ نمیکند که نمیکند.پرسان پرسان آدرس را پیدا کردم:پاساژ ایران کنار سینما مرکزی.از پله های قدیمیش که بالا رفتم با دنیای غریب کتاب های دست دوم آشنا شدم.قبلن چند بار تجربه خرید کتاب از دست دوم فروشی های ابتدای خیابان کارگر را داشتم ولی اینجا رسمن دنیای دیگری بود.دنیایی که در آن کتابفروش ها اهمیتی هم ارز کتاب ها پیدا میکردند.اتاقک هایی نمور،خاک گرفته و پر از کتاب.کلید ورود به هر کدام ازین حجره ها دست کتابفروشی بود که سلطان مغازه کوچکش محسوب میشد.هیچ قیمت رسمی وجود نداشت،همه چیز تحت اراده ملوکانه فروشنده بود:اینکه کتابی را به چه قیمتی بخرید صرفن حاصل این بود که چطور بتوانید فروشنده را قانع کنید چندان مشتاق خریدن کتاب نیستید و به طرز خفنی چانه بزنید.تجربه محشری بود وقتی در آن راه رو های تنگ و ترش میان قفسه ها همراه چند نفر کتاب باز دیگر میگشتم تا ببینم چه گیرم میاید.فاوست گوته را خریدم با ترجمه به آذین و کتاب وودی آلن به روایت وودی آلن که توی نمایشگاه زورم آمده بود ۴۵٠٠ تومان پول بدهم بابتش و اینجا هزار تومان ارزان تر خریدم به اضافه چند جلد کتاب روانشناسی.آنجا هم کتاب های یونگ گیرم نیامد اما تجربه عصر چهارشنبه ام انقدر لذت بخش بود که ناکامی حس نکنم.اگر عشق کتابید،اگر دنبال کتاب قدیمی میگردید،اگر از خاک و خلی شدن بدیتان نمی اید و ضمنن دل و جرات حضور در چنین مکان هایی را دارید تضمین میدهم بهتان که تجربه بی نظیری در بازار کتاب ایران خواهید داشت
پی نوشت:گردون ۶۵ روی گیشه است...همچنان به یاری سبزتان محتاجیم
تجربه باحالی می شود جدا...
ReplyDeleteچقد این پست حسد برانگیز بود
ReplyDeleteاین هفته باورم نمی شود که باز به پنجشنبه رسیده!نمی دانی چقدر تعجب کردم دیدم نوشتی گردون 65!!! گفتم مگر گردون ها شده هفته ای چند بار...چرا شتاب روز ها دم به دم زیاد تر می شود ؟
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteمن کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند روتوصیه می کنم نوشته بیژن نجدی نشر مرکز واقعا کتاب خوبیه و فیلم روز خشم از کارل تئودور درایر رو البته به کسانی که از ریتم کند و سکانسهای طولانی بدشون نمی یاد!
تو به بلاگ نویسی معتاد شدی و من به خوندن تلخ مثل عسل.اییییییییییییییییییول ایر خان
ReplyDeleteمنظور از ایر همان امیر است
ReplyDeleteبار دیگر خواستی بری سراغ کتاب به من بگو آشنای خوب و صالح و مظلوم سراغ دارم!
ReplyDeleteارادت داریم ضمنا. کتایون هم راست میگه خیلی زود گذشت!
یادش خیر اونموقعی که پاساژ صفوی هنوز به راه بود پاتوق همیشگی بود ....
ReplyDeleteبابت پیامتان نمیدانم چه بگویم از بس که ته دلم غوغاست. شاید حتا خودتان هم ندانید چه شادی عجیبی در دلم به پا کردید. شاید برای هر کس دیگری آن حرف فقط یک حرف باشد اما برای من یک حس شاد و زیبای عمیق بود.
ReplyDeleteمحکم پلکهایم را روی هم فشار میدهم تا اشکی نچکد و آب گلومی را قورت میدهم که بغضش را هم فرو بدهم. همه اش از خوشحالیست. و بابتش ممنونم
راستی خیلی دلم میخواد منم به اون بازرا برم. کاش یه روزی بشه
ReplyDeleteاون مجموعه داستان که دنبالش هستی اسمش تغمه غمگین می باشد که خب البته من دارمش ولی بهت توصیه میکنم اول مجموعه داستان خاطرات شخصی یک سرباز رو بخونی از سلینجر ... تقریبا داستان های هر دو تا مجموعه یکی هستش.
ReplyDeleteکدامین ابلیس / تو را / این چنین / به گفتن ِ نه / وسوسه می کند؟ / یا اگر خود فرشته یی ست / از دام ِ کدام اهرمن ات / بدین گونه / هُشدار می دهد؟ / تردیدی ست این؟ / یا خود / گام صدای باز پسین قدم هاست / که غُربت را به جانب ِ زادگاه ِ آشنایی / فرود می آیی؟ == شاملو
ReplyDeleteهیجان انگیز بود نه؟
ReplyDelete