Wednesday, February 24, 2016

خاطرت هست؟

رویایی برای ایران دارم. این که روزی بشود شاهد کشوری باشم آباد، با اقتصادی شتابان رو به رشد، تورم کم، فضای شکوفای فرهنگی و اجتماعی، آزادی‌ فعالیت برای احزاب و گروه‌ها، کشوری بدون زندانی سیاسی. و من این رویا را بدون خون، بدون جنگ، بدون سیاهپوش شدن مادران این ملک می‌خواهم. برای رسیدن به این رویا جز آهسته و پیوسته پیش رفتن، راهی نمی‌شناسم، برای این تداوم، کم‌هزینه‌تر از صندوق رای گزینه‌ای سراغ ندارم.هر مسیر دیگری جز اصلاحات به باورم ما را خون می‌رساند. تجربۀ عراق، سوریه، لیبی؛ جلوی چشم ماست. اصلاح طلبی گاهی یک گام بیشتر پیش رفتن است، گاهی جنگیدن برای یک گام به عقب برنداشتن. اصلا قصد ندارم بگویم با رای ندادن در انتخابات جمعه، عاقبت‌مان سوریه شدن است، نه، حتا خیالش هم از ایران ما دور باد. به رغم این باور دارم که از دست دادن مجلس، شروع مسیری است که حفظ دولت بعدی را برای ائتلاف عاقلان و اصلاح‌طلبان دشوار می‌کند و بازگرداندن کشور به ریل آن رویا، دوچندان دشوار می‌شود. همان‌طور که از دست دادن انتخابات شوراها در سال 82، دومینوی سقوطی را ساخت که با مجلس و دولت در سالهای 83 و 84 ادامه پیدا کرد و ویرانی را برای این خاک به ارمغان آورد. کاش که نگذاریم دوباره این مسیر تکرار شود. می‌دانم هر آنچه که می‌توانستند برای نومید ساختن ما انجام داده‌اند، به این خیل مایوسان گاهی حق ندادن دشوار است، با این همه شعر شاملو را به خاطر می‌آورم آن‌جا که می‌گفت: نه نومید مردم را معادی مقرر نیست، چاووشی امیدانگیز توست بی گمان که این قافله را به وطن می‌رساند. از یادتان که نرفته، برای‌مان گفت امید بذر هویت ماست، گفت از شعله‌های امید در خانۀ قلب‌تان مراقبت کنید. از یادتان که نرفته، رفته؟

No comments:

Post a Comment