به تو فکر میکنم، حسرتی میپیچد در جانم: کاش شاعر بودم.
عجب !!!
دارم به تو فکر میکنم... گاهی می شود قسمت کرد هرچند ناچیز و اندک...
تو مسیر درست شاعر شدن تدریجی هستی... فکر کن!
بی هنگامپنجره را باز می کند بادعطر تو را می نوازدسر انگشتانم گِزگِز می کنندلبهای پوسیده ی نبوسیده ، تکان می خورندچشمان خاکی ام خیس می شوندچشمان خیسم می خندندبه تو فکر می کنم و زنده می شوممی لرزم ، گُر می گیرمدرمانده می شومدرمانده می شومدرمانده می شومو بعد دوباره زنده به گور
از آن جنس حرف ها زدید که باید پیام هاش غیر فعال باشد..
عجب !!!
ReplyDeleteدارم به تو فکر میکنم... گاهی می شود قسمت کرد هرچند ناچیز و اندک...
ReplyDeleteتو مسیر درست شاعر شدن تدریجی هستی... فکر کن!
ReplyDeleteبی هنگام
ReplyDeleteپنجره را باز می کند
باد
عطر تو را می نوازد
سر انگشتانم گِزگِز می کنند
لبهای پوسیده ی نبوسیده ، تکان می خورند
چشمان خاکی ام خیس می شوند
چشمان خیسم می خندند
به تو فکر می کنم و زنده می شوم
می لرزم ، گُر می گیرم
درمانده می شوم
درمانده می شوم
درمانده می شوم
و بعد دوباره زنده به گور
از آن جنس حرف ها زدید که باید پیام هاش غیر فعال باشد..
ReplyDelete