١- آنجا که حیاتتان تمام شود، آنجا جمله تمام شده. فایدهی حیات در طول مدتش نیست، در بهرهای است که از آن میبریم: کسی که مدت مدید زیسته و اندک زیسته. مرگ را منتظر باشید مادام که هنوز به حیاتید. اینکه به کفایت زیسته اید، بسته به ارادهتان است و نه به شمار سالیان....فلسفیدن آموختن مردن- میشل دو مونتین- انوشیروان گنجی پور- ارغنون- شماره ١۶
٢- من بر خود حقیقی و نیز بر یگانه وظیفه ام وقوف داشتم: به کار واداشتن این وجود با تمام شکیبایی، عشق و مهارتی که در خود سراغ داشتم. به کار واداشتن آن؟ این چه معنا دارد؟ معنایش بدل کردن پرتو نور به روشنایی است، آنقدر که شارون هیچ از من نیابد تا با خود ببرد. زیرا بزرگترین آرزویم این بود: هیچ چیز باقی نگذارم تا مرگ ببرد، هیچ چیز به جز مشتی استخوان...نیکوس کازانتزاکیس، گزارش به خاک یونان، صالح حسینی
از اسمش ترسیم
ReplyDeleteولی دوتامتن انتخابیت فوق العاده بود
اون" ترسیدم" بود.مشکل از ناخونامه!
ReplyDeleteتوانستي...!؟
ReplyDelete