تو را به جای همه ی زنانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
برای خاطر عطر گستره ی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می شود، برای خاطر نخستین گل ها
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی زنانی که دوست نمی دارم دوست می دارم
...
پل آلوار- احمد شاملو
همان اوائل شب های بلوبری من، الیزابت بر می گردد نزد جرمی و کلیدش را باز پس می خواهد. جرمی کلید را می دهد، الیزابت بیرون می رود و جرمی می ماند با یاسی که خودش هم نمی داند انگار برای چه بر وجودش مستولی شده است...
این چند خط اخرو نفهمیدم!
ReplyDeleteونگ کاروای محبوب من:)
ReplyDeleteیه بار یکی می گفت یعنی ادبیات فرانسه از ادبیات ما غنی تره؟ کاش الان این شعر پل الوار رو می خوند, بعضی چیزا رو نمی شه توضیح داد فقط میشه حس کرد!
ReplyDeleteلیست فیلمایی رو که معرفی کردی خوندم, سونات پاییزی رو هم دیدی؟ خودم هنوز گیرش نیوردم, دوست دارم نظرت رو بدونم اگر دیدیش!