Tuesday, January 19, 2010

من ندارم سر یاس

تو این مملکت مردیم و یه خبرِ خوب نشنیدیم.... اگه همین الان زندگیم تموم بشه هیچ ناراحت نمیشه چون میدونم اگر بمونم اوضاع بدتر میشه که بهتر نمیشه....
این روزا بی حوصله ام عجیب بیحوصله.... زندگیم تو این مملکتِ خراب شده هدر شد(از میان کامنت های پست قبل)


خب من با این جور دیدن زندگی مشکل دارم. به گمانم زایش زندگی جایی در عمق روح آدمی است. چیزهایی هست که نه کسی می تواند به آدم بدهد، نه کسی می تواند از آدم بگیرد. عشرت زمزمه‌ی یک شعر، لذت تماشای شادی یک کودک، شور تماشای سرخی آسمان وقت غروب- انگار آسمان دخترکی شرمگین باشد که با دیدن طلوع ماه گونه هایش گل انداخته...ربطی ندارد تلاش ما برای زنده ماندن و بقا، چقدر دشوار می‌شود، تا وقتی اجازه ندهیم رویاهامان بر باد روند، تا زمانی که شادی های کوچک زندگی را قدر بدانیم، هر چقدر آن بیرون شب باشد و سرد باشد و باد بد دهن، شاخه‌شکن بوزد، ما با خیال طلوع خورشیدی که در قلبمان داریم گرم خواهیم ماند.


این مملکت هرچند خیابان های پهن و امنیت گرم ندارد اما بوی پیراهن مادر و مجال یافتن خلواره های کودکی را هماره با خویشتن دارد. به همه‌ی آنچه که هفت ماه گذشته تجربه کردیم نگاه کنید. به غم‌ها و شادی‌هایش؛ به قدر عمر خیلی از همان بیرونی‌ها درس گرفتیم و زندگی شاید چیزی جز مرور عاشقانه‌ی همین درس‌ها نباشد. هر چه که پیش آید، امیدواری باید ماست...بایدمان را بر باد ندهیم.


پی نوشت:عنوان بخشی از شعر گلکوی شاملوست

10 comments:

  1. اونها که فکر می کنند عمرشان در مملکت هدر رفته: می فهمم از چی حرف می زنن واسه همین هم ایزان بالاترین رتبه ی فرار  مغز ها رو داره متاسفانه ولی همین که شما گفتید تو این مملکت آدم پخته می شه آدم تجربه های بی همتایی کسب میکنه که در جاهای دیگه ی دنیا پیدا نمی شه تو این مملکت تنها نیستی معرفت کنارت زندگی میکنه. و به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است. استغنا و بهجت از درون انسان سرچشمه می گیرند.

    ReplyDelete
  2. یه دختر از همین حوالیJanuary 19, 2010 at 6:11 AM

    ممنون از توجهی که نشون دادی... فکر میکنی من خودم با اینجور زندگی کردن مشکل ندارم؟؟؟ مسئله اینه که وقتی می بینی هرچقدر سعی میکنی بهتر که نمیشه هیچی بدترم میشه حس ِ خوبی بهت دست نمیده......!!!
    با سعی کردن، تلاش کردن، هزینه کردن از احساساتم، روحیاتم، توان جسمی/فیزیکیم، تلاش تا آخرین نفسم هیچ مشکلی ندارم ولی فکر کن وقتی همه ی اینا رو انجام دادی باید از یه جایی انرژی بگیری باید یکی از اینا بهت انرژیِ ادامه راهو بدن، خب وقتی نمیدن وقتی همه چیز برعکس میشه باید بازم الکی خوشحال باشم، کَم آوردم کم....
    همه ی چیزای قشنگی که گفتی رو قبول و باور دارم و اگه تا الان دوام آوردم دقیقن بخاطر هموناست ولی انسان دلخوش به پیشرفت به فراهم شدن بهترینهاست اگر قرار بود به همه ی چیزهای کوچکی که داریم دلخوش کنیم که دیگه الان این امکانات ِ دنیای حاضر وجود نداشت....
    بهرحال مرسی امیدوارم آدمهایی مثل من کم باشند،، کَم نیارن...

    ReplyDelete
  3. من به سیبی خوشنودم
    و به بوییدن یک بونه بابونه
    من به یک آینه یک بستگی پاک قناعت دارم...

    ReplyDelete
  4. امیدوارم باید ماست... بایدمان را بر باد ندهیم! خیلی جالب بود

    ReplyDelete
  5. "هر کجا هستم ، باشم .
    آسمان مال من است .
    پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است .
    چه اهمیت دارد
    گاه اگر می رویند
    قارچ های غربت ؟"


    مدتهاست وبلاگتون رو از گودر دنبال میکنم. اما تا حالا سر نزده بودم اینجا.

    عالی بود!

    روشن باشید.

    ReplyDelete
  6. سلام
    امیدوارم دلتنگیتون خیلی زود از بین بره البته از روزی که سعی کردید با چنگ ودندان تلخ مثل عسل را نگه دارید از کیفیت اون کم نشده وگرنه میخواستم پیشنهادبدم بهتر چند وقت تعطیل باشه تا زورکی نگهش دارید بخاطر این کیفیت ممنون
    یکبار برای استفاده از مطالب پستها از شما اجازه کتبی گرفتم میخواستم بدونم اگر بازهم بخوام ازمطالب پستهای مختلف استفاده کنم هر بار احتیاج به اجازه کتب شما دارم

    ReplyDelete
  7. There's too much beauty to quit
    موافقم

    ReplyDelete
  8. پست بالایی یه عالمه سخن داشت و نظر ولی حیف که اجازه ندادی بهمون.

    ReplyDelete
  9. برای شکم گرسنه و فکر همیشه نگران برا ی فردا نه ایمان می مونه و نه حتی رویا و آرزو...................................................

    یه لحظه تصور کن 1ساله که کارتو از دست دادی و کلی قرض بالا آوردی یا..... بعد ببین که چندتا از رویاهات جون سالم به در بردن...........

    بلا روزگاریه....

    ReplyDelete
  10. دوست جان شما یه آدرس میل بذار که من خدمتت ای میل بفرستم

    ReplyDelete