ای نامه که ميروی به سويش / از جانب ما ببوس رويش
سلام سانچو جانم! دلم برايت تنگ شده و الان مثل خر مرحومت پشيمونم که چرا بهت اجازه دادم برای چهارصدمين سالگرد ارباب قبليت دون کيشوت به اسپانيا بری.اينجا همه چيزمثل هميشست.امروز رفتم قبض تلفنم رو بدم حدود ۴۵ دقيقه تو صف معطل شدم.اين مرز پر گوهر ما احتمالا تنها گوشه ای از خاک خداست که بايد درش برای دادن هم صف ايستاد!
سانچو جان بچه های ديار وبلاگستان هم خوبند.فقط مشکل يکيشون اتيش به همه جام زده.يه بابکی هست حوالی زعفرانيه و حومه، اين جيگر بابا دچار يه مشکل پيچيده شده.تصور کن يه دختری بهش نخ داده که بيا با من دوست شو.هی سانچو اين بابکم از بس مناعت طبع داره گفته چون پاپام بهم ماشين نميده نميرم با دختره ،ستون های عشق اسمونی رو بر افرازم.حالا بابکم افسرده شده هی ميره به بلاگ هر دختری ميرسه توش کامنت ميذاره بيا در مورد اين مشکل من اظهار نظر کن!از بس هم دموکرات بابکم به همشون ميگه نظرت برام خيلی مهمه.اخ بابکم بابکم بابکم.ميمردم اين حالو روزتو نميديدم.از غم بابک يه جاييم خونه يه جاييم اشک!
عمو قاليبافت هم ضايع شدحسابی سانچو.بچه ها تو دانشگاه تهران ازش در مورد نامه ۲۲ امضايی سپاه به خاتمی پرسيدن که امضای اين خوش تیپ هم پاشه و توش به خاتمی گفتن کاسه صبرشون لبريز شده و ....ديگه وقتشه عمو قاليباف بفهمه کسی که ماتحتش گهيه به هوای نشون دادن پاچه های سفيدش نبايد بی هوا تنبونشو در بياره.اگه بفهمه.زياده به اين عرضی نيست.باقی بقات
هوراااااااااااااااااا...اول...
ReplyDeleteتو اين گرونی نوکرتو فرستادی اسپانيا؟!!!!!!!!!!!بابا مايه دار!!
ReplyDeleteچه بابک نازی...نازی بابک...نازی...
ReplyDeleteاز قول من به بابک بگو: بابک جون تو هم مثل من جزء طبقه ی مرقهين بی دردی؟ميدونم چه دردی داره اين مرفه بی درد بودن!!!
ReplyDeleteدر مورد سياست و عمو قاليبافم بايد بگم...گور بابای همشون...از اونی که داروی تلخ تلخ(اروای عمه جونش) خورده تا اينيکی که ميخواسته پاچه های سفيدشو نشون بده...ديگی که واسه من نميجوشه...توش کله ی سگ بجوشه به من چه!!!!!!!
ReplyDeleteآخ آخ آخ...هنوز م که کسی برات کامن نذاشته!!!!!!!!!
ReplyDeleteآآآآآآآآی پری...فاهوس کجايين؟بياين ۶ تا ۶تا واسه بعضيا کامنت بذارين...که پز کامنتاشونو به ما بدن...
ReplyDeleteمن بميرم بی کامنت نبينمت...نازی نازی...الان ميان برات ۶تا ۶تا کامنت ميذارن غصه نخوريا...
ReplyDeleteسلام. عقيده ات را قبول دارم اما با کلامت مخالفم. برمی گردم.
ReplyDeleteسانچو با کدوم پول رفته اسپانيا؟ مارو هم بفرست .. اگه با سانچو حرف زدی سلام مخصوص منو هم برسون .. در مورد بابک هم عرض کنم که بهش بگو امثالش زيادن .. يکيش خود من . بياد تو وبلاگ من و منو راهنمائی کنه .. فعلا برم .. باقی بقات ..
ReplyDeleteسلام بر رفیق و شفیق عزیزم امیر خان گل..خیلی ارادت دارم قربان...آقا می گم اگه سانچو نیست کاری چیزی داری بگو ارباب ما نوکرتیم دربست تا هرجا خودت بگی...شادی روز افزونت رو ببینم رفیق
ReplyDeleteسلام بر ارباب سانچو
ReplyDeleteچند وقت داشتی پولهاتو جمع ميکردی که سانچو رو بفرستی اسپانیا؟
ReplyDeleteدرد بابک رو هم دست کم نگير. که بد درديه. من جای بابک بودم ميرفتم يه ماشين تشريفات کرايه ميکردم بعد هم توش خودم رو آتيش ميزدم
ReplyDeleteسلام زينب جون. من واسه تو هم اينجا کامنت ميذارم که در رسيدن به هدف والايی که داری - بالا بردن تعداد کامنتهای امير خان- کمکت کرده باشم. چطوری تو؟
ReplyDeleteامير خان ببخشيد
ReplyDeleteدو نقطه پی!
ReplyDeleteهای امير جون! هو ار يو؟ ار يو اوکی؟ هو ايز يور سانچو؟؟ ايز هی(ار شی) اوکی؟؟ ايت سيمز دت يو ار بی کامينگ سو ريچ !!! !! پيليز ايف يور مانی از کلايمينگ يور شولدر! گيو ايت تو می...ای نييد ايت!! ابات بابک خان ؛ يو ار رايت! هی السو وانتد مای گايدنس! .... هی وانتد تو بی مای فرند! بات ای تلد هيم تيل ای هو امير جون اند ايدينی ای نور بيکام فرند ويت انی وان!! .................. خوندن متن بالا که سخت نبود؟؟؟ :)) .....
ReplyDeleteاينم ترجمه ی متن بالا! دلم سوخت برات!! خودتو زياد اذيت نکن! :))hi amir joon, how r u? r u ok? how is your Sancho?is he (or she ) ok? it seems that u r becoming so rich! plz if your money is climbing your shoulder give it to me!!!! i need it! ..about babak khan,u r right!he also wanted my guidness he wanted to be my friend! but i told him,till i have amir joon and aidini,i inever become friend with anyone!!!!!!!!!!!
ReplyDeleteراجع به قبض تلفنت که گفتی! حالا بازم تلفن زياد زور نداره ! ميگيم چشمش کور(دور از جون شما!) حرف زده حالام تو صف وايسه تا پرداختش کنه(دادن چیه؟ بی ادب! فعل صحیحش پرداخت کردنه! ) اما ...من ۱ بار وسط ۴ راه بودم چراغ زرد شد! منم رد کردم..ديدم پليسه با سوت و موت و دست و پا و ... همه ی اعضای بدنش داره ميگه وايسا! منم نگه داشتم...الکی..باور کن بيخود بيخود بود گير دادنش! چشمش به ماشين زير پام افتاده بود ميخواست حال منو بگيره! لا بد پيش خودش ميگفت جيقيل بچه رو چه به اين ماشين!!!!!!!( خنگول نميدونست ماشين بابامه!! اينقدر حالم گرفته شد که ديگه پشت دستم و داغ کردم ماشين بابام و هيچ جا نبرم! همون ماشين خودم از سرمم زياده!!)..
ReplyDeleteخلاصه..اومد گفت چراغ قرمز و رد کردی! جايی قرار داری هوليا!(از اون پسرای شهرستانی زبون نفهم .... بود افسره !) گفتم چراغ زرد بود ..گفت همون زرد! تو نبايد ميرفتی چراغ زرد يعنی سرعتت رو کم کنی...گفتم مثکه ايين رانندگی و شما خوب نميدونی! اگه وسط ۴ راه باشی و راه و بند بياری ؛بايد سرعتت رو با ديدن چراغ زرد زياد کنی نه کم! (داشت ديوونم ميکرد امير..نميدونی..) گفت من حاليم نيست! ....اينقدرم ناز ميکرد!گفتم خوب جريمه کن! به درک! ( کور خوندی اگه فکر کردی من به تو پول دستی بدم!! =>اينو تو دلم بهش گفتم! ) ...خلاصه اينقدر زورم اومده بوددددد.
ReplyDelete....گريم گرفته بود...هيچ کاری نميتونستم بکنم..الکی الکی زور بهم گفت...جريمم کرد! منم همون موقع رفتم دم بانک که پرداختش کنم( ياد گرفتی فعل صحيحشو!) ... حالا ۱۰۰ رحمت به ۴۵ دقيقه تو صف وايسادن امير! من توی صف بانک(باور کن از در بانکم صف زده بود بيرون!!) ۲ برابر تو وايسادم! ديگه ببين واسه کاری که نکردی و گناهی که مرتکب نشدی چقدر زور داره که اينقدرم علاف شی....تازه!!!!بعد که به بابام گفتم! گفت همون روز نبايد میپرداختی ! چون هنوز تو کامپيوتر هاشون نرفته و اين پرداخت تو چون قبل ثبت توی ليست جريمه ها بوده اينگار نه اينگار!!!!!!!!!!!!!! بايد يه ۲ روز بعد از جريمه هميشه قبض و پرداخت کرد!!
ReplyDeleteديگه اينو که شنيدم بقضم ترکيد!! بيچاره بابام...ميگفت به درک!تو برای يه عمله که اينطوری باهات رفتار کرده چرا خودتو ناراحت ميکنی؟؟ (دلداريم ميداد!).......خلاصه که تو زياد ناراحت نباش......من اون روز تا اخرين نقطه ی بدنم سوخت....يعنی سوختا امير...کباب شد!! ...... :) اين بود خاطره ي من! چقدر طولانی شد! نميدونم چرا تو مدرسه هيچ وقت نميتونستم انشای طولانی بنويسم !اما حالا که اين ماجرا رو برات از سير تا پياز تعريف کردم ميبينم که اون موقع ها تو مدرسه حق من خورده شده! انشای من حقش ۲۰ بوده نه ۱۸ ايی که هميشه تو کارنامم بود!!!! :)))
ReplyDeleteامير جون ...خيلی حرف زدم..با اجازه ديگخ رفع زحمت ميکنم :-)
ReplyDeleteدموکراسی ، بابک ، ماتحت گهی ، سانچو جان ، مشکل ، قاليباف ، تلفن ، قبض تلفن و همه چيزای ديگه با چند تا فعل و فاعل و مفعول و متمم و قيد و از اين حرفا. خودت اينارو کامنت کن.
ReplyDeleteای دن کيشوت... امان... امان
ReplyDeleteعمو قاليباف بله قالی منو بافتی بله پشت کوه انداختی بله ................
ReplyDeleteمسابقه ی يله خير عمو قالیباف هم در خور وبلاگيدن بود.
ReplyDeleteمنم دلم واسه تو کباب شد...هر چی دختر تو بلا
ReplyDeleteگستان بود اومد اينجا واست کامنت سريالی گذاشت خالا اين به کنار که تو به خاطر سانچو دپرسی
سلام......خدا رو چه ديدی.......شايد اوضاع بهتر شد؟؟؟؟؟؟
ReplyDeleteامير منم خيلی حس می کنم جام خالی بوده... من برا اين نسل دانياسور دلم خيلی تنگ شده...کجا رفتين؟؟؟
ReplyDeleteکيا بودن؟
خوبی تو اميروووووو؟اونقدر از اين متن بابک تو خنديدم که نگو منم واسش کامنت گذاشته بودم اخه
ReplyDelete