من تا بحال موزه سینما نرفته بودم و دلم میخواست برم.شکر خدای بهانه های کوچک،نمایش فیلم «باغ فردوس ساعت ۵ عصر»شد بهانه رفتن.فیلم رو فراموش کنید که مدام بین تظاهر به روشن فکری و سانتی مانتالیسم سطحی تاب میخورد،قهرمان دیشب خود باغ فردوس بود.عجب فضای جادویی داره این محوطه موزه سینما:آب نمایی که با جوی متصل بهش،منو یاد باغ فین کاشان انداخت، درخت های سر به فلک کشیده ای که هر چه گردنت رو بلند میکنی نوکشون سرفراز تر از سیطره نگاهته،بوی خاک خیس و اون عمارت قجری با زیبایی موقرش و گچ بری های معرکه ستون هاش...بعد حسرت و حسرت و حسرت که این همه زیبایی از گلوت بی حسرت پایین نمیره و چقدر هم این روزها زندگی پر شده از حسرت!
موزه سینما رو با کسایی که دوسشون دارین امتحان کنین،دست خالی بر نمیگردین!
پی نوشت۱:من به انرژی فضا ها معتقدم و این سیلان حس مثبت در یک فضا یا مکان خاص.حس دیشب باغ فردوس روفقط تا بحال تو تکاب و در مجموعه باستانی تخت سلیمان تجربه کرده بودم...
پی نوشت ۲:اگر اونجا رفتید،دم در ورودی سالن نمایش فیلم،یه غرفه فروش محصولات صوتی و تصویری هست،چند تا مجموعه آهنگ موسیقی ملل داره که به شش هزار تومن ناقابل میفروشه،از خریدش ضرر نمیکنید
(زندگی ، جنگ و ديگر هيچ) رو ازش خوندم که خودت بهم معرفيش کردي فکرکنم ۷۸ بود و من با اون کتاب فالاچی رو شناختم و حالا باز خودت ميای و خبر رفتنش رو ميدی .... با این حساب فکر کنم من بايد به تو تسلیت بگم !
ReplyDeleteحس بسيار بسيار خوبی داره کل فضای موزه ی سينما اما با حال الانم خيلی مطمئن نيستم !
ReplyDeleteاوضاع احوال چطوره؟
ReplyDeleteداشتم نرم نرم اين پستت رو می خوندم و سعی ميکردم فضا رو تصور کنم: آب نما و درخت های سر به فلک کشيده...منم هنوز نرفتم اونجا و از توصيه ت ممنون. اما پی نوشت يک ... يک لحظه نفس ام بند اومد از ياد آوری شکوه تخت سليمان. ميشه گفت بهترين خاطره ی دانشکده همون سفر تکاب بود. با حس جادويی و تاثير شگرف اون حال و هوا... چند لحظه دوباره رفتم کنار اون درياچه . یاد آوری شیرینی بود.
ReplyDeleteحس مشترکی بود امیر جان/منم از فیلم خوشم نیمد ولی مشتاق دیدن اون باغ شدم.دندونت چطوره؟حالت چطوره ؟یاد اونروز با دوستان بخیر.
ReplyDeleteآدرسش و مي نويسي لطفا ؟
ReplyDeleteباغ فردوس،ساعت ۹ شب...گزارش مستقيم بود؟
ReplyDeleteمنم به انرژی فضا ها معتقدم...
راستی مطلب بی بی سی فارسی در مورد اوریانا فالاچی رو حتما بخون..
ساعت ۹ شب پسر خونه اش هست نه ولو تو خيابونا...فهميدی يا نه؟؟؟
ReplyDeleteآها برادر جان آخرش رو يادم رفت....فهميدی يا نه برادر جان؟؟؟
ReplyDeleteدست ما کوتاه و خرما بر نخيل!
ReplyDelete