Tuesday, September 7, 2010

خالی

تیمار خاطر خسته، دهان دوخته میخواهد و آغوش گشوده...مابقی همه بهانه است

13 comments:

  1. آی گفتی امیر حسین...

    ReplyDelete
  2. تو اما با شب نیامدی هرگز
    شولای ستارگان بر تن، نشستم
    آنکه به در می کوفت بی وقفه
    یقین که دل من بود
    آسمان را نیلگونه کردم با خون دلم
    اما تو هرگز با شب نیامدی
    با کفش طلا به انتظار ایستاده ام ...

    ReplyDelete
  3. اما من تنها غنوده ام
    در پناهگاه یخین بسیار زخمها
    برف هنوز چشمانم را فرو نبسته است
    مردگان، گرده بر گرده ام به هزار زبان خموش
    هیچ کس ام دوست نمی دارد و
    از برای من فانوسی تکان نداده است

    ReplyDelete
  4. حق با صدای توست...

    ReplyDelete
  5. حق با صدای توست....

    ReplyDelete
  6. تب دار وخسته ایم از تکرار مکررات روزهای تکراری و این همه خالیه درون وجودمون به خاطر یک جای خالی توی زندگیمون!

    ReplyDelete
  7. آخ ارباب.................گفتی!

    ReplyDelete
  8. منم می خوام

    ReplyDelete
  9. اتفاقا مابقی همواره بهانه است برای  بودن . بودن بدون مابقی مفهوم به صفر میرسد.

    ReplyDelete
  10. آغوشی که تورا، سوای آنچه گذشت و آنچه خواهد شد بپذیرد، بی حرف که نخواهد حق جویی کند باشد تا آرامش باشد تا تسکین باشد بی حرف باشد

    ReplyDelete
  11. کنار درب ورودی
    کافه ی متروکه ی 04
    و شما با احترام دعوتيد

    ReplyDelete
  12. چفدر این نوشته گویای حال امشب من تنهاست

    ReplyDelete