1-داستان اینکه آدمهای فوتبالی چطور در کودکی دل میبندند به تیمی و عمری هوادار آن باشگاه بودن چگونه بخشی از هویتشان میشود، خودش قصهء نابی است. یادم میآید آث میلان را به خاطر فانباستن دوست داشتم و منچستریونایتد آن موقع متوسط، وقتی جز تیمهای محبوبم شد که پدرم قصهء سقوط هواپیما و برخاستن ققنوسوارشان را برایم تعریف کرد. میان این تیمها رئال اما قصهء دیگری دارد. منطقن من باید هوادار بارسلون میشدم که کرایف را با خود داشت، توتال فوتبال بازی میکرد و کاتالان بودنش برابر رئال مرکزنشین امتیاز محسوب میشد اما من شیفتهء رئال شدم. مگر نه که دلبستنها عمومن بیمنطقند؟
2- نه شبکهء 3 درکار بود، نه اینترنت و نه روزنامههای رنگارنگ. ال کلاسیکو بود و ما در سال 67 چه میدانستیم ال کلاسیکو چیست. دنیای ورزش شرح بازی را نوشته بود. رئال سه به صفر عقب بود اما برگشت به بازی و سه گل زد: دوگل هوگوسانچز مکزیکی و یکی بوتراگوئنو. عکسی بود از سانچز بعد از گل مساوی که با شادی پشتک زده و من بدون دیدن حتی یک بازی رئال از طریق کلمات و فوق فوقش یک عکس، شیفتهء این تیم شدم. انقدر گزارش بازی را مکرر خوانده بودم که اسم نفر به نفر اعضای تیم هنوز در ذهنم هست: پاکو بویو؛ چندو، میشل، وازکوئز، سانچز، بوتراگوئنو و...
3- نوجوان بودم. دنیای ورزشها را جمع میکردم. یک روز گربهء از خدا بیخبری رفت در جعبهء مجلههای من مرد و مجلهها به دلایل بهداشتی سوزانده شدند. آدم در هر دورهء زندگی از چیزی معنا میگیرد و آن آرشیو مجله از عزیزترین داشتههای آن وقت من بود... گربهء لعنتی
3- رئال حالا مورینیو را دارد که من مانند یک الگو، یک قهرمان دوستش دارم و میتواند تنها تیم اروپایی باشد که برای دهمین بار قهرمان این بازیها شده... دلم میگوید مورینیو سال دیگر با رئال نمیماند و دلم میخواهد دهمین قهرمانی، لادسیما با مورینیو اتفاق بیافتد نه با دیگری
4- به رویتان بیاورم بارسلونا فقط چهار بار قهرمان اروپا شده؟ نه کلن فکر میکنید لازم است اختلاف کلاس دو تیم را یاداوری کنم؟
5- برای رسیدن به لادسیما مانعی هست مانند دورتموند. بازی رفت را باختهایم، بد هم باختهایم و امشب باید لااقل سه به صفر ببریم تا به فینال لندن برسیم. ماموریت ناممکن؟ وقتی در برنابئو باشی و مورینیو روی نیمکت باشد هر چیزی ممکن است. حسم میگوید امشب شب فراموش نشدنی خواهد بود و خدا میداند چقدر دلم میخواست آنجا بودم، میان هواداران رئال: سرودخوان و سرخوش
6- سال 1375. استقلال بازی رفت را چهار به یک به نوف باخور ازبکستان باخت. مثل باخت رئال به دورتموند. تازه دانشجو بودم، انتخاب واحد را بهانه کردم و آمدم تهران. صد و بیست هزار نفر بودیم در استادیوم و در میان ناباوری سه بر هیچ برنده شدیم. شور آن روز وقتی از استادیوم آمدیم بیرون، آسمان آبیتر از همیشه بود. امیدوارم، از ته دل امیدوارم امشب بخت رئال سپیدتر از همیشه باشد
من پرسپولیسم، اما برادر رئالیت، :) عالی
ReplyDelete