Wednesday, January 20, 2010

رینگ بکس

زندگی یک وقت‌هایی شبیه رینگ بکس می‌شود. حالا نیایید بهانه بگیرید که ما هیچ وقت روی رینگ بکس نبوده‌ایم. من هم نبوده‌ام اما همه حالا گاو خشمگین اسکورسیزی یا علی مایکل مان را ندیده باشیم، راکی را که دیده‌ایم. یک وقت هایی ما می‌شویم راکی، زندگی‌مان می شود رینگ بکس و حریف‌مان هم روزگار. بکس که بی تماشاچی نمی‌شود پس آدمهای زندگیت هم تماشاچی های رقابت تو هستند.


یک وقتهایی میان رقص پا و آپارکات بزن، هوک بخور ناگهان ضربه چنان مهلک می‌شود که پرت می‌شوی زمین. اشتباه نکنم در بکس بهش می‌گویند ناک‌داون. ناک‌داون می‌شوی و داور می‌آید بالای سرت و شروع می‌کند به شمردن یک دو سه...تا ده وقت داری بلند شوی که اگر نشوی ناک اوت شده‌ای و تمام. جنم آدمها اینجا رو می‌شود. بکسور آماتور یا بکسوری که از خودش مطمئن نیست از ناک داون شدن خشمگین و شرمسار می‌شود اما بکسور حرفه ای می‌داند که هرچقدر هم ورزیده باشی باز هم نقطه ضعف داری و ممکن است آن نقاط ضعف باعث ناک داون شدنت شوند. پس مشت زن کارکشته نگران واکنش تماشاچیان یا نگاه رقیب نیست. ناک داون که شد زود از جا نمی‌جهد. صبر می‌کند آرام و مطمئن تا شمارش داور به هفت و هشت برسد بعد برخاسته احتمالن حق طرف را می گذارد کف دستش.


وقتهایی هست در زندگی که ناک داون می‌شوی. حتی ممکن است شدت ضربه مهم نباشد. ضربه ای آرام به زخمی قدیمی خورده و تو خودت را نقش زمین یافته‌ای. این جور وقتها به گمانم هر چه بیشتر با خودمان در صلح باشیم راحت تر می‌پذیریم ناک داون شدن یک جور حق انسانی است. مهم نیست که تماشاچیان در مورد ما چه فکر می‌کنند. ایده‌ی هرگز ناک داون نشو خنده دار است. مهم نیست که نقش زمین شده ای، مهم این است که بتوانی بلند شوی، که ناک اوت نشوی، که بدانی زمین خوردن هم جزء مهمی از بازی است. بدون زمین خوردن هرگز برخاستن معنا پیدا نمی‌کند. رمز برخاستن هم شرمسار نبودن از ناک داون شدن است... زندگی یک وقت هایی شبیه رینگ بکس می شود. به جای نگرانی از زمین خوردن باید به فکر بلند شدن بود.

11 comments:

  1. نی نی ساکتهJanuary 20, 2010 at 9:28 AM

    با اون شمارش تا 7-8 تان خیلی موافقم.ناشیگری کردم و زود سرپا شدم. حاصلش دیگر گفتن ندارد...
    با اجازه لینکاندیم.

    ReplyDelete
  2. برای پست حال دلت:گاهی می گم این حذر کردن ها.این روزه ی "دوستت دارم"گرفتن ها،این همه تقوا پیشه کردن آخر می شود یک زخم بدخیم و از یک جا بیرون می زند.با دل و جان و سر و دست و دهان به سمت تو ندویدن بزرگترین جهاد زندگیم بود.خدا می داند که نمی شود در آرزوی یک قطره آب سوخت و به پارچ پر از یخی که رو به رویت لبالب نشسته دست نزد.تمرین خوسازی؟این است که من می کنم؟سازش که نیست.چیزی ساخته نمی شود جز پشته ی بلندی از حسرت.باری...

    ReplyDelete
  3. چقدر به موقع بود ...
    من امروز ناک داون شدم ... حالا دارم داورو بالا سرم می بینم که می شماره ... می خوام با شماره های 7 و 8 بلند شم ... راست می گی نباید عجله کرد. باید افتادن و ضربه خوردنو قبول کرد و وقتی بلند شد که بتونی با انرژی قبلی ادامه بدی ...
    چقدر تو زندگی باید جنگید ... چقدر سخته ...

    ReplyDelete
  4. می دونم که کامنتارو برای پست 2 تا قبلی بستی که ماها نظر ندیم اما نتونستم اینو نگم که : تو رو به خدا این کارو نکنید ... با همه پسراام ! نکنید آقا جان چرا هم خودتون و هم او رو نابود می کنید ؟

    ReplyDelete
  5. gahi delet mikhad ke knock down beshi..delet mikhad ke dige boland nashi..delet mikhad ke hey beshmorano beshmorano to tekun nakhuri az jat..cheghadr khastam..ey kash dige boland nasham!!!!!!i

    ReplyDelete
  6. دیگه وقتی زمین خوردی بهتره بذاری ناک اوت بشی..

    ReplyDelete
  7. ...و از ياد مبر كه ما براي يك بار برخاستن، هزارهزاربار فرو افتاده‌ايم...

    ما زمين افتادگان را يا علي جامي بده
    بي‌نوايان غمت را هم سر انجامي بده!!!!!!

    نا اميدم مكن از سابقه‌ي لطف ازل...

    ReplyDelete
  8. ما نيز خسته مي‌شويم, و خسته شدن حق ماست. اين كه خسته مي‌شويم و از نفس مي‌افتيم و در زانوهايمان دردي حس مي‌كنيم, مسئله اين است كه بتوانيم زير درختي, كنار جوي آبي, روي تخته سنگي, در كنار هم بنشينيم و خستگي از تن و روح بتكانيم. خسته نشدن, خلاف طبيعت است, همچنان كه خسته ماندن

    عظمت, در يكنواختي حركت نيست, در تداوم حركت است, در باقي ماندن ميل به حركت, در ايمان به حركت و بازگشت به حركت.

    نادر ابراهیمی

    ReplyDelete
  9. امیر حسین یه موقع هایی انرزی از نو ساختن نیست.  ... انگار آدم وقتی ناک داون شد دلش میخواد از زمین بره بیرون و دیگه بکس بازی نکنه . چون ضرباتش واسه همه قابل تحمل نیست و تکرارش ...

    ReplyDelete
  10. آرمان آریاییJanuary 21, 2010 at 4:38 AM

    حال این روزهای ماست حرفت..چندتا شکست کوچک بهتر از یک شکست بزرگ...به امید فردای روشن برای من، تو و تمام مردم دنیا

    ReplyDelete
  11. حسین سناپور داستانی داره به اسم " با گارد باز " در رابطه با مطلبتون
    اگه نخوندینش فکر می کنم توی سایت رادیو زمانه با صدای خودش بتونید بخونید یا بشنوید...داستان خوبیه

    ReplyDelete