سلام.الپر، علی تمدن و بعضی وبلاگهای ديگه تلاشی رو شروع کردند برای ازادی مجتبی سميعی نژاد که تا چند وقت پيش مثل ما پشت يه کامپيوتر قراضه مينشست و دلتنگی هاش رو ترانه ميکرد و به دنيا ما هديه ميداد اما حالا زندانی تفکرات جامد يک مشت متحجره که نميخوان باور کنن غير خودشون بقيه هم حق فکر دارن.يه درخواست ازادی هست که اگر امضاش کنيد شايد فرجی بشه.
۱-امير رضا آهويی از اون دست دوستانيه که بودنش رو مديون وبلاگم هستم.امروز بقدری از خوندن اخرين شعرش تحت تاثير قرار گرفتم که حتی نتونستم صبر کنم ازش اجازه بگيرم و بعد شعرشو براتون بنويسم.
افسوس نخور
افسوس نخور
حضور تو مرا منفجر كرد
تو آمدي
تو گذشتي
و تالاپ تالاپ قلب من ضربان گرفت
تو گذشتي
و شرق شرق اتاق من روشن شد
من شعر گفتم
و پيرمرد خنديد
يادت مي آيد،چهار راه قنات را يادت مي آيد؟
پيرمرد خنديد
و سينه ي من مزرعه اي شد با گل هاي آتش فشان
تو آمدي
تو گذشتي
و من يادم آمد دوست ات دارم.
پی نوشت :مجيد جان! به جرات ميتونم بگم تو تمام برهه های بد زندگيم کنارم بودی ساکت،صبور و همراه! تولدت مبارک.چشم انتظار شادمانه هايتم
عجب شعری ! تولدش مبارک!
ReplyDeleteسلام شعرت خيلی نازه منتظرتم
ReplyDeleteمبارک ِ ...
ReplyDeleteاین حداقل کاریست که از دست همگی بر میآید .
ReplyDeleteشاید فردا نوبت من یا تو باشد.
ReplyDeleteتولدش هم مبارک.
ReplyDeleteمبارک باشه
ReplyDeleteسلام . به اميد خدا ازاد ميشه
ReplyDeleteايشالا آزاد ميشه...اين شعرم حالی کرديم به خدا ...تولدشم مبارک
ReplyDeleteشعر قشنگی بود .. من که خواننده وبلاگت ميشم .. موفق باشی
ReplyDeleteتولدت مبارک :* اولا!
ReplyDeleteاممم در مورد مجتبی امظا ء کردم و کردم باز هم ميکنم ولی ...هيچ بگذريم...پوست پاينت رو الان ديدم هستم اين کار رو يعنی قلم تو به درد اين کار ميخوره رفيق:)
ReplyDeleteخيلی شعر قشنگی بود...حيف همچين آدمای با ذوقی که يکی يکی بايد منتظر گم و گور شدنشون باشيم!!!
ReplyDeleteاز طريق فاهوس با شما آشنا شدم .... زحمت ميکشيد خسته نباشيد.
ReplyDeleteسلام........به اميد آزادی ......شعر بسيار زيبايی است.........
ReplyDeleteمنم تعطيل//همه چيز تعطيل//ديگه نميتونم بنويسم.
ReplyDeleteمن قايم نشدم!!! من فقط از تنهايی حوصلم سر رفته و خودم و شروع کردم به تلپ کردن منزل اين اشنا و اون اشنا!!!!!!:)) .... اونجا ها که نميشه ادم بگه ميخوام کانکت شم به دنيای مجازی ادما که!!!! ..... اندکی صبر سحر نزديک است..( ای ول سوغاتی:))
ReplyDeleteامير جان ممنونم از لطفت ....درخواست آزادی رو هم با جون و دل امضا کرديم .... اميدوارم که به قول تو فرجی بشه اما ..... هی ....
ReplyDeleteسلام جذاب....آقا قاقاليلي؟!
ReplyDeleteاولاْ تولدش مبارک... دوماْ اميدوارم زندانيهای بی گناه همشون آزاد شن...
ReplyDeleteشعرش قشنگ بود:) خوشمان آمد!
ReplyDeleteتو گذشتي
ReplyDeleteو من يادم آمد دوست ات دارم.
خيلی اين شعر قشنگه
سلام امير .. خوبی؟؟ پست قبليت نه! قبليشو دوس داشتم .. خوب گفتی مثه هميشه .. ميگم که چطوره يه وبلاگ بزنی پستا و افکار و عقايد منو توش به نقد بکشی!! روش فک کن ;) هم تاريخی ميشه .. هم معنوی هم عرفانی هم عشقانی!!!
ReplyDeleteامضاء شد ... تولدش هم مبارک ... تو گذشتی ...
ReplyDeleteازبس تو اينتر نت نبودم از هيچی خبر ندارم......سلام
ReplyDeleteاون تيکه تالاپ تالاپ را دوست تر داشتم
ReplyDeleteسلام ..... زنگ اول انتخابات .......
ReplyDeleteآره امبر رو حرف عليرضا فکر کن .. چون واقعا تاريخی ميشه ولی از جهت ديگه !!!! حالت خوبه؟
ReplyDelete