Tuesday, November 9, 2010

ما که می‌مانیم، شما که می‌روید

١- ماندن به گمانم یک انتخاب شخصی است. آن‌قدر شخصی که نسخه پیچیدن در موردش خطاست با این حال دلم می‌خواهد بگویم من اگر می‌مانم نه بخاطر وطن‌پرستی است نه بخاطر احساس وظیفه. خیلی ساده به رغم همه این اوضاع دلم این‌جا خوش‌تر است. آدم با مهاجرت چیزهایی به دست‌ می‌آورد و چیزهایی را از دست می‌دهد. در مورد من آن دومی می‌چربد پس من می‌مانم کاملن بخاطر آن‌که اینجا خوشحال‌ترم. در این امر دلایلم همان‌هاست که نوشتم و اشتباه است ماجرا را ماورایی یا تقدس مآب کنیم


٢- پنهان نمی‌کنم آدمهایی که بعد از سال ٨٨ به میل خودشان از این‌جا رفتند را کمتر دوست می‌دارم. همان‌طور که آدم‌هایی را که در آن روزهای سخت تهران خانه می‌نشستند کمتر دوست داشتم. حسم شبیه کودکی‌ست که میان دعوا گیر کرده و ناگهان رفیق بغل‌دستیش پشتش را خالی کرده و ...روزهای سخت به نظرم وقت کنار هم ماندن است، چراغی را روشن نگه داشتن، امید به زندگی را حفظ کردن. «ما می رویم اوضاع که بهتر شد رجعت می‌فرماییم» را دوست ندارم. آدم های این‌طور رفته را هم. می دانم این حس من حقانیت بیرونی ندارد، منصفانه نیست و اصلن در تضاد است با همین بند بالا. با این وجود این چیزی‌است که هست و شاید بد نباشد آدم‌های رفته‌مان وقتی دارند برای ما داخل مرز پر گوهر نسخه می‌پیچند یادشان باشد به روز بلا رفتند تا علی بماند و حوضش


٣- با این حال باز هم مایلم تاکید کنم رفتن یک حق است. آدم حق دارد محل زندگی و شرایط زیستنش را انتخاب کند. حق دارید اگر بخواهید بروید اما حق ندارید هنوز نرفته این‌جا بذر ناامیدی بپاشید. حق ندارید بگویید این مملکت که درست نمی شود، همه چیز بدتر شده و می‌شود. این شمایید که فکر می‌کنید چیزی درست نمی‌شود، این شمایید که بریده‌اید، این شمایید که دلتان خواسته نقشی در ساختن اینجا نداشته‌باشید و سر سفره‌ی پهن ممالک راقیه بنشینید. عرض کردم این حقتان است اما حق ما نیست که روز و شب بار کم‌طاقتی شما را به دوش بکشیم و هی بشنویم آنجا که رفته‌اید بهشت است اما در مقابل همه چیز در ایران بد است و افتضاح ...نیست حضرات نیست. اگر آن‌قدر مطمئنید رفتن کار درستی است بروید به سلامت اما این‌طور از با همه وجود به ویران کردن امید و بستن هر روزنه نور در این سرزمین برنخیزید تا رفتن خودتان را توجیه کنید. یک روز مطمئن بودید درست می‌شود و اطمینان‌تان غلط بود، امروز مطمئنید که همه چیز رو به ویرانی است و جای شک بگذارید برای خودتان که شاید یقین امروزتان هم غلط باشد. اگر یار نیستید لااقل بار دل و خار راه هم نباشید سفرکردگان!


۴- فرق می‌گذارم بین مهاجر و تبعیدی. خیلی از رفتگان این چند سال رسمن تبعیدی‌اند. به زور از خانه‌ و کشورشان رانده شده‌اند. اتفاقن همان‌ها که بیشترین هزینه را دادند آن بیرون هنوز به بازگشت امیدوارند. می‌نویسند، می‌گویند، می‌سازند تا زودتر برگردند یا لااقل حق انتخاب آزاد برای رفتن یا ماندن داشته باشند. می‌خواهم بگویم این خیل نویسنده روزنامه‌نگار، وبلاگ‌نویس و کارافرینی را که مجبور به نفی بلد شدند، مهاجر نمی‌دانم. کدام ماست که نداند چه فرقی است میان مهاجرت و تبعید، انتخاب و اجبار؟

1 comment: