Sunday, June 10, 2012

در صورت صلاحدید

صبح بیدار شدم و پلکیدم توی خانه که دیرتر بیایم بیرون. می‌دانستم چه چیزی در انتظارم است. دوباره دوستان دولتی به این نتیجه رسیده‌اند که ما در بخش خصوصی می‌توانیم فتوسنتز کنیم و نیازی به پرداخت صورت‌حسابهامان نیست از این رو صبح که می‌آیم می‌نشینم روی صندلی دارم به تناوب یکی از این دو نقش را بازی می‌کنم: یا التماس می‌کنم به خریدار که پولمان را بده یا تمنا می‌کنم از طلبکار که فرصت بده. بدهکار بودن و بدقولی کردن بزرگترین ترسهای من هستند. از همان بچگی بدم می‌آمد بدهکار کسی باشم یا بد قولی کنم حالا تلفیقی از هر دو برابرم گسترده شده و کاری هم از دستم بر نمی‌آید. یکی از این بانکها امروز دیگر شاهکار بود: توافق فی مابین مبتنی بر تسویهء مالی در دو هفته قبل بوده و ظرف این 15 روز حرفشان یکیست: چک امضا شده و مدیرعامل امضا نمی‌کند.امروز بالاخره خودم زنگ زدم دفتر مدیریت‌عامل. عرض کردم چرا امضا نمی فرمایید؟ مدیر دفترشان فرمود ایشان صلاح نمی‌بینند چک امضا کنند. به همین سادگی، دقت فرمودید صلاح نمی‌دانند حالا من از همان وقت دارم مزه‌مزه می‌کنم که برگردم به طلبکار داخلی و خارجی بگویم صلاح نمی‌دانم که پول بدهم ببینم چقدر کیف دارد... هوم خدا وکیلی ژست هیجان‌انگیزیست.

No comments:

Post a Comment