Thursday, June 13, 2013

که خونبهای تو اتمام این زمستان است

بعد از 25 بهمن بود، این حصر لعنتی تازه آغاز شده و آمده بودیم برای اعتراض . خیابان انقلاب پر از آنها بود. از خرداد 88 آنقدر گذشته بود که ما و آنها سرمان از هم سوا شود کامل. چنان خفقانی حاکم بود که از فردوسی تا انقلاب کسی را یارای شعاردادن و مخالفت نبود. از پل عابر پیادهء انقلاب می‌گذشتیم. پل پر از آدم بود؛ دخترکی لاغر اندام به میانهء پل که رسید ناگهان فریاد زد یاحسین و نام میرحسین از همه جا جوشید، بغض فریاد شد و من، تو، او ؛جملگی ما شدیم.ء
آن فریاد، این بغض چهار سال است که همراه من است در خوشی و اندوه، در تنهایی و جمع؛ راه من شده و هدف من. جمعه رای می‌دهم به هوای آن روزها که ما، ما شدیم. باشد که این زمستان نیز بگذرد 

1 comment:

  1. اومدم اینجا تا ببینم چی نوشتی.
    چی نوشتی برای این اتفاق به این مبارکی.
    برای این که تونستیم رای مون رو پس بگیریم.
    برای اینکه امید و شادی رو تو وجودمون زنده کردیم...
    اومدم ببینم که نوشتی ما بی شماریم

    هنوز ننوشتی و من منتظرم

    ReplyDelete