دچار يک خلاء ذهنی ابلهانه ام که مطلقا حرفی برای نوشتن ندارم.نه اينکه حرف داشته باشم و نشود بگويم دقيقا هيچ حرفی نيست.به نظرم آخر الزمان نزديک است.آدم روده درازی مثل من و حرفی برای گفتن نداشتن؟
خيلی خسته ام.از همه چيز.اين فقدان مزمن دلخوشی هم که در زندگيم دارد بيداد ميکند.حتی حالم ازين غرغر مدام هم بهم ميخورد...تا نميدانم کی اين وضع مستدام است و من تا کی دوام مياورم،نميدانم!
پی نوشت سانچويی:سيد حسن نصرالله عزيز!من جات بودم يه نماينده بدرد بخور تر برای خودم انتخاب ميکردم.ارباب در وضعيت فعلی يا پريود روحیه يا رگل روانی...
No comments:
Post a Comment