بايد اذعان کنم وسط اين همه اتفاق طاق و جفت ناجور ظرف اين سه ماه گذشته،که بعضياش واقعا طاقت فرسا بودن،چند مورد خوب هم داشتم که کلی بهم کمک کرد:چاپ شدن مقالم تو همشهری ماه گذشته،يکی دو توفيق مالی دبش و...باهمه اين ها اما احساس رضايت نميکنم.همين باعث شده جدی تر بگردم دنبال ريشه اين نارضايتی و بفهمم مشکل من دقيقا خودمم.چيزی درون من ناسازگار با بقيه زندگيمه.نميدونم دقيقا چيه و چرا اما ميدونم به شدت از وضع موجودم احساس نارضايتی ميکنم.با تجربه تر از اونم که اين بد حالی و آشفتگی رو بندازم گردن مسائل اطرافم که درين صورت بايد با اين اتفاقات خوب فوق الذکر کمی بهتر ميشدم...مشکل دقيقا خودمم.حالا تقريبا مطمئنم که همه دل خوشکنک های ذهنی و جسميم هم کمکی به بهبود روحيم در دراز مدت نميکنند.مشکل جای ديگست و من دارم با توجه به حواشی به جای اصل، مدام دور باطل ميزنم.حالا احساس ميکنم اماده روبرو شدن با خودمم.آماده اين که تکليفم رو با اين خوره روحی مداوم روشن کنم...انگار وقت امير تکونی رسيده!
پی نوشت:يه پست در مورد فيلم walked the line و يه پست در مورد کتاب سمت تاريک کلمات،طلب شما!
سلام.خوشحالم که به نتيجه رسيدی.خود آناليز کردن هميشه نتيجه خوبی داره.آدم نميتونه خودش را که گول بزنه.
ReplyDeleteسلامبرامير.
ReplyDeleteبابا مقاله نويس، بس کو متن مقاله!
خوب الحمدا... فهميدی مشکل از کجاس، پس لطفا ريشهای کار کن.
akhavi, sokhan az zabane ma migooyi? vali man ye rahehalhayee vasash peyda kardam ke kam kamak dare javab mide. nagoo ke behet begam ... hich raghame ja nadare. aval do ta posti ke talabe ma hasto bede ta bad bebinam chikar mitoonam vasat bekonam :)
ReplyDeleteکاش يکی بياد منم تکون بده
ReplyDeleteحتی زرشک پلو با مرغ هم کاری ازش بر نمي آيد؟.... نمی دونم چرا من يه کمی از اين امير تکونی می ترسم .فکر کنم می خوای تنبيه ش کنی. شايد به اين خاطر می ترسم
ReplyDeleteپست قبلی رو باس بخونم . عقب افتادم .
ReplyDeleteاميدوارم که شاه راه رو پيدا کنی و موفق بشی .
ودر ضمن با اون خونه تکونی يه نموره مخالفم !
ReplyDeleteغصه نخور برادر صدبار هم که امير تکونی کنی باز اوضاع همين خواهد بود..اين مشکل تو تنها نيست..حضرت آدم هم همين مشکل رو داشت انگاری ارثيه..منُ اونُ اين .همه...
ReplyDeleteامیرجان لینک مقاله ات فعال نیست. اگه آدرس رو بدی ممنون می شم
ReplyDeleteممنون بابت اون لينک ... کلی حال کردم با واسونک !
ReplyDeleteآهان ! الان شد.
ReplyDeleteديدمت ؛)
خوبی؟ خوش حالم مقالت چاپ شده، آدرس بده بخونيم :) منم دنبال يکی از ترجمه هام هستم اگه بشه چاپ شه خوبه. به قول تو دل خوش کنک! ببين اون چيزی که ميگی فک کنم يه انگيزه يه چيز خيلی بزرگ و پر نيرو درون آدم بايد باشه که اين موفقيت ها رو واسه آدم شيرين کنه. ميفهممت. مرسی سر زدی. دلت آروم.
جسارت ميخاد چشم در چشم خويش ايستادن ...
ReplyDeleteامير جان اهل هوا را می توانی اينجا بخوانی
http://www.golshirifoundation.org/hava1.htm
حواست هست که...چوب خطات داره پر ميشه عمو!!!
ReplyDeleteاميدوارم بتونی همون طور که می خوای يه تکون اساسی به روحت بدی امير جان و برات آرزو ميکنم که موفق باشی و از اين روح تکانی سربلند بيرون بيای. شايد اگه تو موفق بودی منم کار تو را بکنم
ReplyDeleteچاپ شدن مطلب آدم خیلی لذت داره حتما ؟... با این لذت زندگی کن و نگران نباش که چقدر مسخره است .
ReplyDeleteشايد اين ترس از يکنواخت شدن زندگيه که آدمو نااروم ميکنه.
ReplyDeleteموفق باشي :)
ReplyDeleteامير جان اسم کتاب: جدايی معنوی / نوشته ء دبی فورد / ترجمه ء سوسن اورعی / انتشارات کلک آزادگان ِ ، ظاهرا براي آدمايي ِ كه جدا شدن يا در آستانه ء جدائين ولي به نظر من براي همه مفيده
ReplyDeleteمن قبلا تو يه كامنت ، كتابي رو بهت معرفي كردم كه نمي دونم خونديش يا نه ولي حالا كه مي خواي با خودت چشم تو چشم شي ، شديدا توصيه مي كنم كه بخونيش
اسم كتاب : مرد ِ مرد / نوشتهء رابرت بلاي/ ترجمهء فريدون معتمدي
در بارهی خویشتن خویش اندیشیدن وحشتناک است.
ReplyDeleteاما این تنها راهکار صمیمانه است...«ماری هاسکل»
با اين امير خشن برخورد نکنی ها، گناه داره...