Wednesday, October 24, 2007

پائولو کوئيلو

پائولو کوئیلو را برخی از هوادارانش تا حد مرشد کامل و مراد عارف بالا برده اند و برخی از منتقدانش او را با امثال فهیمه رحیمی و ر.اعتمادی مقایسه کرده اند.اما به نظرم هیچکدام از این دو نظر همه واقعیت را بروز نمیدهند.بیایید برای نگاهی منصفانه تر به کوئیلو ابتدا ببینیم او چه ها نیست؟

نخست اینکه کوئیلو فرد صاحب تئوری منحصر به فرد و ایدئولوگ نیست و نباید چنین توقعی از او داشت.بسیاری از عقاید مطرح شده در کتابهای کوئیلو متعلق به دیگران است.از عرفان شرق دور و حضرت مولانا بگیرید تا عهد عتیق و کارل گوستاو یونگ.همچنین کوئیلو نویسنده بزرگی هم نیست.از منظر ادبی که به آثارش نگاه میکنید قصه گوی ماهری را میابید که وقتی از قصه گویی به رمان نویسی میرسد ناتوان و کم اثر میگردد.شخصن قصه های بلندش مثل کیمیاگر را بیشتر از تلاش هایش برای رمان نویسی مثل زهیر و یازده دقیقه دوست دارم.در عین حال کوئیلو جریان ساز هم نیست.فراموش نکنید او خود حاصل یک جریان قدرتمند فرهنگی در غرب است که به سمت ملغمه ای از عرفان،الهیات و اسطوره ها گرایش یافته اند.بنا بر این کوئیلو یکی از نماد های عامه پسند همین جریان است و نه خالق و راهبر یک خط فکری

با پذیرش این پیش فرض ها،بررسی این پدیده منطقی تر و واقع گرایانه خواهد بود.کوئیلو قصه گوی چیره دستیست که توانایی این را دارد عقاید دیگران را جمع آوری کرده و به صورت خوش آب و رنگ در اختیار عامه گذارد.آثارش فاقد عمق است و عمومن اشاراتی در سطح جریان دارد تا ازطرف عوام مورد درک  و پذیرش قرار گیرد اما و اما این خود چیزی کم بها نیست.در زمانه ای که اکثر ما به دلیل مشغله های روز افزون زمانی برای نگاه به درون و صرف وقت برای روان خودمان نداریم،کوئیلو تلنگرهای بعضن دبشی به جهان عمودی ذهن پدر سالار ما میزند تا باور کنیم شاید میشود از  زاویه  دیگری هم به ماجرا ها نگریست.او سر نخ های قابل رهگیری در اختیار خواننده جدی ترش قرار میدهد که از پنجره کتابهای کوئیلو راه به باغ گسترده آثار کسانی مثل میرچا الیاده،کارل گوستاو یونگ و یا همین حضرت مولانای خودمان راه یابد و از شوق آن منظره رویت شده از پنجره به باغبانی باغستان خویشتن خویش بپردازد.این خود چنان پر بهاست از نظر من که کوئیلو را قدر نهیم و تحقیرش نکنیم...پائولو کوئیلو نه یک شارلاتان ادبیست و نه یک پیامبر معنوی، او پائولو کوئیلوست.همین!

پی نوشت:شخصن بسیاری از جرقه های ذهنیم را مدیون کوئیلو هستم.بسیاری از پیگیری های بعدی من ریشه در آثار او دارد پس به قدر خودم مدیون این مردم!

14 comments:

  1. سلام

    کويلو از اون آدمايی بود که يه هويی متحول شد! فکر کنم با ديدن جمله ی وديگر هيچ! قبل از اين که نويسنده باشه عقايد عجيب و غريبی داشته!

    ReplyDelete
  2. بايد اعتراف کنم که اصولا با مقدس مابی مشکل دارم و البته پائولو به نظرم کمی زياده روی می کند ولی به هر حال با کتاب ورنيکا تصميم می گيرد بميرد خيلی حال کردم....

    ReplyDelete
  3. کاملاً موافقم. نمی دونم چرا ما هميشه اصرار داريم يا کسی رو تا آخرين نقطه ممکن بالا ببريم يا اينکه چنان بکوبيم و خرابش کنيم که هيچ جوری نشه جمع و جورش کرد... چقدر اين جمله ات رو دوست داشتم : پائولو کوئیلو نه یک شارلاتان ادبیست و نه یک پیامبر معنوی، او پائولو کوئیلوست...

    ReplyDelete
  4. به دليل اينكه در مورد زورباي يوناني صحبت كردم و تو هيچي نگفتي

    سكوت اختيار مي كنم

    قهر نيست ها

    اعتراضه

    ReplyDelete
  5. يه چيزی که نمی دونم چه چيزی بوده باعث شده هميشه سر سری از کنار اسم کوئيلو بگذرم...

    ReplyDelete
  6. آثار کوئيلو ۱حسی داره که دوسش ندارم

    ReplyDelete
  7. باهات کاملاْ موافقم

    پائولو چيزهايی رو می گه که ماخودمون می دونيم..

    اما به زبانی ساده تر و شيرينتر

    ReplyDelete
  8. صورتک خیالیOctober 24, 2007 at 9:58 AM

    يه بار يه مصاحبه ميخوندم شايد تو شرق ُ نازی صفوی ميگفت يه چيزی تو اين مايه ها مارکز شارلاتانه و من دلم ميخاد کوئيلو باشم!

    حالا اين بکنار کی کويئلو رو کوبنده که تو هر از چندی يه چيزی در اين باب مينويسی؟

    درحد خودش عاليه!

    ReplyDelete
  9. امير جان،‌ چي بگم كه از تهمت تمايلات همجنس‌خواهانه در امان باشم؟ درود بر تو. يه روزي بالاخره پيش مياد كه يه برنامه‌اي بذاريم و همديگه رو ببينيم و ته و توش رو در بياريم كه چي به چيه

    ReplyDelete
  10. می دونی خيلی خوب نوشتی. ميدونی تو خيلی خوب مينويسی و من هرازچندگاهی فکر می کنم چرا تو جدي نمی نويسی.  الان گرفتی قضيه رو منظورم اين بود که من که خودم ماههاست هیچی ننوشتم حتا وبلاگم رو به زور آپ میکنم خيلی جدی نویسم به جان عمه سياره ام و دارم تو رو نصيحت می کنم.  اينهمه رو نوشتم که بگم دربست درباز در نيمه باز باهات موافقم.

    ReplyDelete
  11. موافقممممممممممممممممممممم

    ReplyDelete
  12. عاطفه(احلام)October 25, 2007 at 3:13 AM

    نظر خاصی نسبت بهش ندارم. يادمه توی يه موسسه فرهنگی کار می کردم که تحقيقات فضا و هوا داشتند و کتاب و ..می نوشتند پروژه ای .

    مدير و محقق و نویسنده آن موسسه ؛کيمياگر رو گذاشته بود روی ميز و ميگفت اين دائره المعارف منه و همه بايد بخوننش!

    ما که خونديم و خيلی خاص و عجيب نبود اما تبليغات انگار تاثير خودش را کرده بود!

    ReplyDelete
  13. عاطفه(احلام)October 25, 2007 at 3:16 AM

    راستی کتاب مکتوبش هم که کوتاه نوشته های نصيحتی اش است جالب و خوندنيه البته نه به قشنگی اشعر و پندهای مولانا

    ReplyDelete
  14. سکس و فلسفه رو نديدم مونا جان ولی ناتور دشت رو خوندم

    ReplyDelete