Saturday, October 11, 2008

کماژدی2

در ادامه اثبات تبدیل کمدی و تراژدی بهم در بالاترین سطوح امروز یک فقره شوهر عمه برای اولین بار در تاریخ اختراع تلفن، زنگ میزند به من و دقیقن در همان لحظاتی که من داشتم خودم را آماده میکردم که بشنوم کدام یک از اعضای فامیل فوت کرده ایشان با شعف فراوان فرمودند شنیده اند من دارم ازدواج می کنم و تبریک فرمودند


آقا به شدت کمدی بود صحنه از فرط تراژیک بودن


پی نوشت١:من اگر دستم برسد به این خان بابایم...


پی نوشت٢:چنان بخش تراژیک ماجرا منو تحت تاثیر قرار داد که یادم رفت از شخص شخیص شوهر عمه بپرسم کدوم ازدواجو میگه؟چون به قدرتی خدا و با جو سازی فامیل تا بحال ظرف این چند سال من با افراد مختلفی ازدواج کردم که برخی در خارج از کشور بودن و برخی در شهر غریب و برخی دندان پزشک و...

8 comments:

  1. خصوصي داري

    ReplyDelete
  2. اینویز راه حلی سراغ نداری من مچ تو رو بگیرم قطع کنم بندازم جلوی سگ؟

    ReplyDelete
  3. فك كن اين همه ازدواج هيچي شيرني خب جدن كه انصاف نيست

    ReplyDelete
  4. سگ لب نمی زنه!

    ReplyDelete
  5. فوت فوت.. اخوی الان حس می کمک به این فوت احتیاج داری...صلوات هم البته الان همون کار رو میکنه...

    ReplyDelete
  6. رضا قاری زادهOctober 11, 2008 at 10:34 AM

    باز خدا اموات این شوهر عمه ی معززتان را بیامرزد وگرنه اگه شفاف سازی نمی کرد که وجود داشت بگه شیرینی می خواد ؟! شیرینی می خواین ؟! ... به من چه من رژیمم هر کی می خواد خودش یواش بره زیر گوش امیر بگه البته اگه وجود داره !!!

    ReplyDelete
  7. تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها

    ReplyDelete
  8. http://i33.tinypic.com/2qss653.jpg

    ReplyDelete