Thursday, October 16, 2008

مرگ بازی

«...امشب دلم میخواست فکر کنم به کلمه دلتنگی که در هیچ زبانی معادل فارسی را ندارد و قشنگ ترین اتفاق بد دنیاست.چه حس بی کلامی است دلتنگی...کاش دنیا این همه آدم های عاقل نداشت...»


مرگ بازی روایت ماست از مرگ.ما که می گویم یعنی نسل نیمه دوم دهه پنجاه و اوایل دهه شصت.نسلی که وقتی بگیر و ببند و بکش بکش شروع شد میفهمید دارد یک اتفاق لعنتی ای میافتد.خواندن مرگ بازی پدرام رضایی زاده،مرا یاد جلساتی انداخت که همین چند وقت پیش با یک سری آدم حسابی در مورد انقلاب داشتیم.دکتر ر برایمان توضیح میداد که یکی از بزرگترین نتایج اجتماعی انقلاب تغییر زوایه دید به مرگ بود.قبل از انقلاب ۵٧ زندگی اصالت داشت و مرگ مکروهی اجتناب ناپذیر برای مردم آن روزگار محسوب می شد اما انقلاب و به ویژه جنگ تقدس قائل شد برای مرگ.حضرات اسمش را گذاشتند شهادت و مرگ و متعلقاتش شد عزیز و زندگی چیزی مزخرف که شرفی نداشت بر خلاف مرگ 


ما توی همچین روزهایی بزرگ شدیم.روزهای داشتن عمویی زندانی،دایی اعدامی،برادر جانباز،پسر عموی شهید...ما در همین روزها بزرگ شدیم: روز های مرگ. وقتش است کم کم ما روایت آن روز ها را از نگاه خودمان بنویسیم.مرگ بازی از اولین تلاش های نسل من برای یاداوری روزگاری است که مرگ اصالت داشت.انگار داریم با نوشتن یا خواندن آهسته توی دلمان می گوییم آخیش راحت شدم...مرسی پدرام رضایی زاده  بابت همه آخیش های یواشکی که توی دلم گفتم موقع خواندن کتابت.موقع خواندن مرگ بازی!

8 comments:

  1. رضا قاری زادهOctober 16, 2008 at 3:57 AM

    این مرگ بازی را یکی دو جای دیگه هم تعریفش را شنیده بودم ... حالا که ارباب تصدیقش میکنه دیگه چه جای نشستن ... می رویم ابتیاعش می کنیم ارباب خان جان آن هم به حول و قوه ی الهی در اسرع وقت !!

    ReplyDelete
  2. یادم باشد.,
    اینقداز  کاش دنیا این همه آدم های عاقل نداشت  خوشم اومد امیر جانٍ برادر.,

    ReplyDelete
  3. چقدر هوس کردم بخوانمش.. اما ز خودم میترسم که بروم بخرم بگذارمش کنار بقیه کتابهایی که یک روز با ذوق و شوق خریدمشان.
    راستی شنبه اگر عمری باشد مجددن خدمت پایتخت محترم میرسیم برای خرید. (پایتختش کمی ایهام دارد البته!!!)

    ReplyDelete
  4. دارم وبلاگ این رفیقتون رو می خونم اخوی شاید بعدن که اومدم ایران خواستم کتاب رو ابتایع کنم به قول رضا.. همیشه این اطلاعات طبقه بندی شده ات بر حسب دهه هایی که زیسته ای برام جالب بوده.. حس می کنم تاریخ، نقش پر رنگی توی زندگیت داشته و داره؛ من خودم به شخصه گذشته ام رو بشکل یه توده ی همگن می بینم، برای همینه که نگاه لایه لایه ت بزندگی برام اینقدر جالب بوده همیشه..

    ReplyDelete
  5. محمد جواد شکریOctober 16, 2008 at 12:49 PM

    مرگ بازی اسم کتابیه؟؟؟

    ReplyDelete
  6. ممنونم از لطف تو امیر عزیز، به خاطر معرفی کتاب، و خوشحالم که دوستش داشته‌ای...

    ReplyDelete
  7. فصل هاي مشترکي که همه ما رو باهم پيوند مي ده!

    ReplyDelete