Thursday, January 14, 2010

با امیدی که مرا حوصله داد

یک شب دیروقت با عزیزی گفتگو می کردیم. از من پرسید مانیفست زندگیت را بخواهی مختصر بگویی می شود چه؟ به این ماجرا فکر نکرده بودم و غافلگیر شدم، بعد از اندک زمانی به ذهنم این شعر سید علی صالحی رسید« با این همه، عمری اگر باقی بود، طوری از کنار زندگی می گذرم، که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد، نه این دل ناماندگار بی درمان». همین را جای مانیفست زندگی تحویل آن دوست دادم.


پیچیده می شود یک وقت هایی رعایت همین چند خط ساده، شاید من هنوز انقدر زلال نیستم، نمی دانم؛ فقط می دانم بعضی بودن ها بهانه ی ماندنت می شوند، اسمشان رمز راهیابی تو می شود به حلقه ی امیدواران، رسمشان راه را از چاه جدا می کند برایت...اینجور وقتها، آن رعایت که نوشتم از نان شب هم واجب تر است، به هر بهایی نباید بهانه داد به باد ناموافق که میان زندگیشان بپیچد، قیمتش هر چه که باشد باید پرداخت و به جان منت داشت...همین.


پی نوشت: عنوان بخشی از شعر گلکو ی احمد شاملوست

8 comments:

  1. پیچیده می شود گاهی.... بهشت گمشد ای که نمی توانیم جزئی ازان باشیم....

    ReplyDelete
  2. هر دو پست 23 دی ماهتون عالی بود

    ReplyDelete
  3. هیم داداشیم.,

    ReplyDelete
  4. می شه اینا رو شر کنید توی ریدرتون؟
    http://aartimiss.blogspot.com/
    پستی که مربوط به 24 دی می شه؟

    ReplyDelete
  5. فکر کنم شما یه جورهایی شبیه صا ایرانی ، هر روز بهتر از دیروز مینویسی ، بسیار لذت می برم از نوشته هات و انتخاب هات ، به خصوص اولین فیلم انتخابیت که به نظرم فوق العاده است.آخر هفته خوبی داشته باشید.

    ReplyDelete
  6. سلام

    اين دل ناماندگار بي درمانت كه لرزيده انگار ! البته اين مورد ايرادي ندارد ، چقدر هم خوب ! ولي مواظب با شيم زانوي آهوي بي جفت را نلرزانيم .

    ReplyDelete
  7. عجب مانیفستی داری امیرحسین!

    ReplyDelete
  8. با این همه، عمری اگر باقی بود، طوری از کنار زندگی می گذرم، که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد، نه این دل ناماندگار بی درمان...
    مگر می شود ؟
    مگر می گذارند ؟

    ReplyDelete