برای لذت بردن از کتابهای کمیک و سوپرقهرمانهایشان باید کودک بود. کودک تفکر جادویی دارد، باور میکند و ایمان میآورد. او پدر را قویترین مرد و مادر را زیباترین زن دنیا میپندارد، جهان کودک نه با منطق که با تخیل سحرآمیز بارور شده، شکل میگیرد. هواداران سوپرهیروها کودکانی بزرگسالند که هنوز کودک درون قدرتمندشان تارکدنیا نشده و رهایشان نکرده... اینجا لذت مشروط میشود به بیمنطقی و آغشته میشود با نادانی. عواطف و شهود سر بر میآورند و حواس و تفکر را زیر سوال میبرند. فقط با همین نعمت تو باور میکنی سوپر من خلاف حس جاذبه پرواز میکند و بتمن همیشه با شهود سرشارش بیمنطقانه جایی هست که باید. اینجا برای لذت باید کمی نادان بود و به گمانم کریستوفر نولان دیگر بیش از آن درمورد بتمن، شوالیهء تاریکی عزیزمان، میدانست که بتواند از آن لذت ببرد. حسم پس از تماشای فیلم این بود که نولان توسط انگارهء بتمن به صلیب کشیده شده و در پی نجات و رهایی بود. حتی میتوانم تخیل کنم که چطور وقتی با قهرمان خداحافظی کرد نفسی به راحتی کشید، اما برای من، ما، همهء کسانی که وقتی قارچ انفجار هستهای را دیدند دختر یا پسربچه درونشان بغض کرد، برای ما کمیکبازها، دروازه لذت همیشه به برکت نادانی گشوده است... روزی روزگاری باز شیفتهای از راه میرسد و تلاش میکند با آفریدن جهانی متکی به قهرمان، درونش را امن کند و ما باز میهمان این خوان لذت خواهیم بود چرا که یقین داریم شوالیهء تاریکی باز خواهد گشت
No comments:
Post a Comment