دوست عزیز چقدر پست تثلیث تلخ رو دوست داشتم .خیلی زیبا اون حال رو بیان کردی .مخصوصن اون تیکه کمربند مشکیت که دیگه آخرش بود ! نومید نتوان بود ازو باشد که دلداری کند...
سلام من بعد از مدتها اومدم....یه عالمه هم درس دارم! گقتی خبری تازه تر از بی خبری نیست دیدیم که در بی خبری هم خبری نیست ای کاش که این وسوسه ی اوج نمی کشت ما را که در این کنج قفس بال و پری نیست!
این غزل صبح ما را هم ساخت
ReplyDeleteدوست عزیز چقدر پست تثلیث تلخ رو دوست داشتم .خیلی زیبا اون حال رو بیان کردی .مخصوصن اون تیکه کمربند مشکیت که دیگه آخرش بود ! نومید نتوان بود ازو باشد که دلداری کند...
ReplyDeleteبه به چه حافظ خوش اخلاقی. صبح شما و حافظتون به خیر
ReplyDeleteتنها راه تسکین گذشت زمان است.
ReplyDeleteسلام من بعد از مدتها اومدم....یه عالمه هم درس دارم!
ReplyDeleteگقتی خبری تازه تر از بی خبری نیست دیدیم که در بی خبری هم خبری نیست ای کاش که این وسوسه ی اوج نمی کشت ما را که در این کنج قفس بال و پری نیست!
ای جان
ReplyDelete