دو خواب هستند که به صورت مکرر در زندگی من تکرار می شوند.یکی شان را دیگر می دانم چه می خواهد بگوید،می دانم هر وقت عواطفم را بروز نمی دهم،هر وقت رنجم را ابراز نمی کنم،راهی برای رهایی غصه نمیابم این خواب به سراغم می اید تا به من هشدار دهد؛اما آن خواب دیگر ماجرایش فرق می کند.اولین بار که یادم مانده خواب اینطوری دیدم اول راهنمایی بودم.از حواشی خواب که بگذریم تم اصلیش این است که من درگیر امتحانی هستم و از عهده اش بر نمیایم.دیشب دوباره خوابی دیدم با همین مضمون.خواب دیدم دارم امتحانی در مورد تاریخ هنر می دهم.استاد کلاس خانمی است و سوالات را فی البداهه سر جلسه طرح می کند.می دانم که بلد نیستم و می دانم که بعضی ها را می توانم یک جور هایی با از گل و بلبل گفتن پاسخ دهم.شروع به نوشتن می کنم که ناگهان متوجه می شوم دختر جوانی کنارم نشسته و انگار جواب سوالات را بلد است.سعی می کنم از روی ورقه اش بخوانم ولی نمی شود،وقت امتحان هم رو به پایان است،دختر متوجه من می شود و ورقه اش را سمت من می سراند،بعد با حسی عاطفی خودش هم سرش را بر می گرداند سمت من که در آن میانه نگرانم خانم استاد متوجه تقلب من نشود.با همه اینها شک دارم جواب سوال که مربوط به ادبیات روسیه بود دقیقن چه است.حدس می زدم جواب گوگول باشد اما مطئن نبودم،وقت امتحان داشت تمام می شد و من نرسیده بودم جواب سوالاتی را هم که بلدم بنویسم از بس گیر تقلب بودم...از خواب پریدم و ذهنم به شدت درگیر خواب ماند
پی نوشت یک:چرا نوشتمش اینجا؟حسی درونی دارم که انگار می خواست این خواب نوشته شود در وبلاگ
پی نوشت دو:آناهیت خیلی عزیز!کتاب جانسون را دیشب تمام کردم و خیلی خوب بود و بعضی از سوالات کهن ذهنم جواب گرفت و من ممنون تو شدم بابتش...خیلی خیلی مرسی!
فکر کنم همه یکی از این خوابهای امتحان رو دارن برای شبهایی که راحت نمی خوابن. من هر بار با این کابوس از خواب بیدار می شم می گم "تو که هیچ وقت امتحانهای مدرسه و دانشگاه به هیچ جات نبوده, پس چرا تو خواب این امتحانها تا حد مرگ می ترسوندت؟"
ReplyDeleteارباب اعتراف می کنم من با تمام فراغتم بعضی وقتها به گرد پای تند تند آپدیت کردنهای شما نمی رسم!
ReplyDeleteضمنا می خواستم بپرسم تعریف کردن خواب برای دیگران و یا نوشتنش و یا ثبت کردنشون رو توصیه می کنید یا خیر!
ReplyDeleteاز شما چه پنهان منم از این خوابهای امتحانی زیاد داشتم . ( البته جوو نیا ) - ولی توضیح لازم اینکه نه استادمون خانم بود و نه کنارم دخترکی نشسته بود . البته مقصودی نداشتم هااااا
ReplyDeleteخواهش میشود! باعث شدی خودم هم کتاب رو بخونم
ReplyDelete