و جوان نخست با صحرا حرف زد،سپس با باد و بعد با خورشید...صحرای مادر،باد پیوند دهنده،خورشید پدر...آشتی تضاد ها،ازدواج مقدس، آنگاه تشرف به حضور دستی که فراتر از زنانگی و مردانگی خالق همه چیز است از هیچ...شرح این بخش کیمیاگر را که نوشتم خودم حیرت کردم از عمق ماجرا
حالا ما کجا بخونیمش...
ReplyDeleteمنم همین که عرفان گفت...
ReplyDeleteهمیشه حسم به خورشید مادر بوده.,
ReplyDelete