Sunday, May 24, 2009

آیات غربت

این همه حرف هایی که می جوشند در من و کلمه نمی شوند و واژه نمی پذیرند مثل یک بغض سخت دارد آزارم می دهد...این تم تکراری هست توی فیلمها که مرد،خسته و تنها می رود روسپی غمگینی را پیدا می کند،تاکسش را می دهد و بعد به جای س.ک.ص فقط برایش حرف می زند،بعد گریه می کند و حرف می زند،بعد زن اول می ترسد،غریبی می کند اما آخرش نمی تواند جلوی مادرانگیش را بگیرد و مرد را در آغوش می کشد...بی خود نیست که این همه این صحنه توی فیلم ها و داستان ها تکرار شده...شاید هر مردی باید زن غریبه ای را داشته باشد که این جور وقت ها بشود بغلش کرد،گریست،برایش حرف زد و بعد تشکر کرد و رفت خانه!


همین!

9 comments:

  1. از اونورش هم خوبه، یه مرد این‌طوری هم باشه خوبه، یه مرد غریبه.  

    ReplyDelete
  2. فکر کنم من اول شدم نسیم جان، کجایی

    ReplyDelete
  3. يعني مي خواي بگي يك زن آشنا و همدل نمي تونه دواي درد يك مرد باشه ؟ كسي كه این جور وقت ها بشود بغلش کرد،گریست،برایش حرف زد و بعد تشکر کرد ...؟

    ReplyDelete
  4. چی میشه گفت ارباب...

    ReplyDelete
  5. زنی که بلند فکر می کندMay 24, 2009 at 2:31 PM

    چه حس‌ جالبی

    ReplyDelete
  6. حرف هایی هست برای نگفتن
    بغض هایی که در آغوش هیچ کس آب نمی شود فریادهایی که آوار نمی شود
    زهر های شیرینی که مال توست فقط تو

    ReplyDelete
  7. این جور حرفا فقط شنیده می شن فک کنم..

    ReplyDelete
  8. یه بغل واسه همه دلتنگی

    ReplyDelete
  9. منو ميشناسن بعضي هاMay 25, 2009 at 7:28 AM

    در مورد جوشيدن كلمات امير جان دوست دارم بهت اينو بگم: اگه مي بيني مفاهيم و كلمات زيادي در تو هست كه جمله نميشن باور كن كه مريض شدي- زيادي خوردي يا رو-دل كردي داري بالا مي آري خيلي روشون حساب نكن عزيزم . فقط بالا بيار. خوب كه شدي ،ديگه از چيزايي كه باقي مونده مي توني جمله دربياري با يه خروار معني. خوب شي ايشاللا سريعتر

    ReplyDelete