Thursday, May 21, 2009

آینه زندگی

دخترک همیشه مقنعه به سر می کرد:مشکی یا سرمه ای ،آرایش نداشت و ندیده بودم چشم هایش بخندد...یک روز بهاری در همین اردیبهشت شاید،در شرکت را باز کردم،چشم در چشم شدیم و دیدم شالی رنگی به سر دارد و آرایشی ملایم و شرمی بر گونه ها...ظرف همین چند روز،رنگ شال زنده و زنده تر شد و امروز دیدم چشمانش هم می خندند.غلط نکنم دخترک عاشق شده و من می دانم هیچ چیز مثل زنی عاشق،آینه ی زندگی نیست


این روزها در شرکتمان آینه ای برای دیدن زندگی داریم!

6 comments:

  1. خوش به حالش دخترک...

    ReplyDelete
  2. نسیم جان کجایی که مینا خانوم اول شد

    ReplyDelete
  3. آخی جان نازی، پروانه‌ای شدم

    ReplyDelete
  4. عشق همیشهههههه حیرت داره

    ReplyDelete
  5. "تب مجنون بدون واگیر داره"....

    ReplyDelete
  6. حسودیم شد امیرحسین خان جان . از این نگاه قشنگی که داری به دنیای اطرافت !

    ReplyDelete