Tuesday, May 19, 2009

شوکران شیرین

مصاحبه ای می خواندم از فروغ فرخزاد سال ها قبل-اول یکی از مجموعه اشعارش بود به گمانم-فروغ می گفت اگر صد نفر به من بگویند سرت می خورد به سنگ و می شکند من توجه نمی کنم؛من حتمن باید خودم سرم بخورد به سنگ و بشکند تا بفهمم سر شکستن یعنی چه...جای دیگری از بزرگی شنیدم استادان معنوی هرگز پندی،امر یا نهی ای را دو بار برای سالک تکرار نمی کنند.یکبار می گویند و می گذرند.آنها هم حتمن پی برده اند به اینکه آدمی برای آموختن راه رفتن باید زمین بخورد...باید که زمین بخورد


می دانی من حتی نمی دانم که تو دیگر اینجا را می خوانی یا نه؛من فقط می دانم کاش بلند شوی،بخندی،بگویی «خم می سرش سلامت،بشکست اگر سبویی» و گوش به حرف هیچکس که مدام قرقره کند «من که گفته بودم» ندهی و مسوولیت اتفاقات را بپذیری و کسی را بدهکار نکنی و بالاتر از همه خودت را...بدهکار خودت نشوی و طلبکار از دیگران؛حقیقت تلخ ماجرا این است که خودت کردی و انتخاب خودت بود و هیچ کس دیگر نقشی نداشت در آنچه که رخ داد اما در همان لحظه ها که این شوکران را فرو می دهی کاش یادت باشد هر کاری از دستت بر می آمده انجام دادی و سقف توانایی تو همین بوده و تو انسانی و انسان با اشتباهاتش آدم می شود و اگر زمین نخوریم هیچوقت راه رفتن یاد نمی گیریم و کسی که دوست تو باشد حتمن حق اشتباه کردن را برایت به رسمیت می شناسد و دمت گرم که در تک تک لحظات صادق بودی و ادای شجاعت را در نیاوردی و ترس را انکار نکردی و...


و به این فکر کن که چه تجربه ای کسب کردی و تا چه حد محدودیت هایت را شناختی و ضعف هایت را و وابستگی هایت را و چقدر لازم بود که اینها را مثل شکستن سر، حتمن حتمن خودت تجربه کنی و مسوولیتشان را بپذیری...به همه اینها که فکر کنی شوکران در کامت شیرین می شود دوست من!

5 comments:

  1. اصلا زندگی با همین سر شکستنهاست که معنی پیدا می کنه

    ReplyDelete
  2. برای حرف زدن با یه دوست عالی بود.
    لذت بردم

    ReplyDelete
  3. کاش اینجا را بخواند..

    ReplyDelete
  4. ... توصه نامه بود انگار .. جالب بود

    ReplyDelete