برای دختر کوچولویی که خاله اش قرار است یکروز دم گوشش بگوید«عاشق که شدی به هیچ قیمتی نگذار عشقت از تو دور بشود
می دانی عزیز دل!آن روز که عاشق شدی و عشقت از تو به جبر زمانه دور شد و یاد حرف خاله افتادی، نترس.فاصله عشق را نمی کشد اگر بلد باشی به عاشق دورت مدام یاداوری کنی او و فقط او، مهمترین موجود جهان است برای تو...از دور شدن نترس؛رقص زندگی یک وقت هایی مجبورمان می کند به دوری و این دوری می شود جبرمان،اما همزمان با این جبر ما در چگونه زیستن این اجبار مختاریم،اختیار خودمان را داریم. می شود قهر کرد با زندگی به وقت دوری،می شود چنان عشقی ورزید که ستون های نامریی آسمان بلرزه در آیند.فقط یادت باشد عاشق که شدی هیچ وقت نگذار معشوقت فکر کند برای تو مثل سایر آدم های عزیز زندگیت است:مثل مادر،پدر ،دوست یا هر کس دیگر...اگر باور داشته باشی آن آدم دور، نیمه گم شده توست و به این باور رسانده باشیش که هیچ چیز جهان اعم از سنت و اخلاق و منطق؛بین تو و او قرار نمی گیرد،جایی برای ترسیدن نیست.آن وقت تو می شوی زمین مادر،او می شود خورشید پدر که هر چند دورند اما بی هم زیستنشان محال است.بگذار بفهمد در جهان برای تو یگانه است و دیگر از هیچ چیز نترس عزیز دل!
اگر روزی عاشق شد همه ی سعی ام را می کنم که نگذارم جبر زمانه از عشقش دورش کند ... این شاید تنها کاری باشد که از دستم بر بیاید (:
ReplyDeleteحواست هست تازگیا کلی پست توپ پروانهای مجنونکن میذاری اینجا.
ReplyDeleteامیر جان این نوشته رو دارم لمس می کنم...
ReplyDeleteولی فاصله سخته...
ReplyDeleteفاصله عشق را نمی کشه اما روحت را خراش می ده
ReplyDeleteخدایی امیر جان شوق و شور القایی این پست بیشتر بود ...
ReplyDeleteحالی کردیم رفیق ...
باشی و بگردانی ...
ارباب در جای دیگه هم عرض کردم.. این پستتان معرکه بود...
ReplyDeleteمی دونین یکساعت پیش دم مغرب تو حیاط ایستاده بودم با کلی درد و خواهش و تمنا به اون بالا بالایی می گفتم یه چیزی بگو یه راهی جلوم بذار، یه کاری کن... و حالا که اومدم این جا دیدم خیلی خوب نشونم داد چی کار کنم و چی بگم. ممنونم از اون بالا بالایی که جوابم رو تو نوشته های شما داد و ممنونم از شما که اینقدر عالی و دقیق زندگی رو تشریح می کنین و اون رو با دیگران به اشتراک می گذارین، ممنون جناب امیرحسین من که جوابم گرفتم
ReplyDeleteیا علی گفتیم و عشق آغاز شد...
ReplyDelete