سلام!پر از قدغنم،پر از هوای تازه،پر از نجوا،پر از واژه هايی که ميرقصند و پر از غزل هايی که به خاطر عقيم بودن زبان من متولد نميشن.گلايه ای نيست،فردا حتما روز ديگريست!
۱-رييس خيلی عزيزم! ای من به قربون اون قيافه مثل جرج کلونی تو برم!به جای اينکه مخ منو کار بگيری که برات توضيح بدم نوستالژی يعنی چی،دست توی اون جيب مبارکت کن،اين مطالبات ما رو بده و الا در کمال شرمساری مجبور ميشم کاملا نوستالژيک پشت دخل شرکت،دخلتو بيارم.
۲-نزديک هجده تيره...هميشه دلم ميخواست فرصتی بود تا از اون چند روز بگم،اما حالا که مجالی هست احساس ميکنم انگار خودم هم برای نوشتن اونچه که بر ماگذشت نا محرمم چه برسه به شما برای خوندن حديث رنج بچه هايی که به خاطر هر چيز کوچک،هر چيز پاک به خاک افتادند.
پی نوشت۱:سينا! دلم برات تنگ شده.برای تو و برای روزهای کشف کردن تو!روزهايی که هر پست اين وبلاگ لااقل سه تا کامنت از تو داشت و هر کدومش يکجور خاطر خسته مارو مداوا ميکرد.يادش بخير:«يک خانه پر ز مستان،مستان نو رسيدند/ديوانگان بندی زنجير ها دريدند»
پی نوشت ۲:
سلام . از آشنايي با شما و وبلاگتون خيلي خوشحالم . اميدوارم هميشه در زندگي شاد و شادي آفرين باشيد ا : لبخند يادت نره كه زندگي هم بهت لبخند بزنه ! به ما هم سری بزن ( در ضمن نظرت را در مورد وبلاگم بنوسیس تا باهم همکاری کنیم ) * راستی کمکی خواستی برام بنویس * باز هم بهدت سر میزنم
ReplyDeleteدوست دار شما میلاد
سلام! امروز شديدا دلم برای اينجا تنگ بود... اومدم تو چشمات نگاه کنم خستگیم در ره :) ۳ تا نوشته جديد ديدم. خلاصه می خوامت هزار تا!... دل منم برای اينجا تنگه.
ReplyDeleteديشب خواب ديدم دارم ميرم حج...
ReplyDeleteسلام..........کاشکی می گفتی ...اگه تو نا محرم شدی...پس حتما اونا محرم شدن.....نه؟امید وارم روز ديگه نظرت عوض شه.............فردا حتما روز ديگريست
ReplyDeleteداداش اگه هجده تير نيس چه باک که ۳ تير اومد!! بدون نامحرم! بدون درد! بدون خونريزی! ... تا بوده از اين روزا و خاطره ها بوده ... اينم گذشت دوست من ...
ReplyDeleteسلام ... خوبی امير جان ؟ ...شما نامحرم نيستی .. نا محرم همون انصار وحشی حذب الله هستن ...ننگ بر آنان
ReplyDeleteعقيم بودن زبان... میفهمم.
ReplyDeleteسلام رفيق...من که در زمره فنوچ به سر ميبرم خيلی کم از اون روزا يادم مياد ولی هميشه فردايی هست همونطور که خودت گفتی اينکه چه جوری بشه مهمه
ReplyDeleteسلام....می خواستم يه چيزی بنويسم بخندی ولی من و ياد ۱۸ تير انداختی دلم گرفت....من هيچوقت اون روز سياه و فراموش نمی کنم.....
ReplyDeleteهوای تازه!!!!چيزی که تو در پوستين خلق واسه لاريجانی نوشته بودی رو يادته؟!!!!!!!!!
ReplyDeleteسلامبرامير. اميدوارم با رئيس عزيزت هر چه زودتر کنار بيای و ديگه اون روزهای سخت و غمگين(۱۸تير) برنگرده و به تاريخ بپيونده! راستی اون ايملی که فرستادم فقط برا خنده بود! برداشت منفی نشود!
ReplyDeleteفردا هم روز ديگری است اما دليلی برای بهتر بودن آن نيست. می دونی؟پر از قدغن از هوای تازه.... اما چه درونم تنهاست.
ReplyDeleteچند وقته که از سانچو خبری نيست ! نکنه اون هم قدغن شده ! در دگر بودنش شکی نيست اما چگونه بودنش ؟!
ReplyDeleteسلام دوست قديمی...مام تازگيا رئيس دار شديم می فهمم چی ميگی
ReplyDeleteسلام امير ...بازهم پر معنی نوشتی . شادباشی ... قربان تو....
ReplyDeleteسلام يادش بخير ۱۸ تير وقتی رسيدن نزديک بازار اما دستور پيدا کردن داخل بازار نشن . حالا هی بگن اين حرکت خودجوش بود . ای داد
ReplyDeleteهوممم يادته ؟ اون روز من خونتون بودم ؟
ReplyDeleteسلام امير.... سلام «برارکم»... قرار بود عوض بشی داشم... چی شد پس؟... راستی ميگن قراره سعيد جون مون بشه وزير دادگستری... اين يعنی بزرگترين خدمت به اهالی فرهنگ... البته اگه يکی بدترش رو نذارن سر جاش... شاد باش داداشم... اين تن بميره يه ذره بخند... يا حق!
ReplyDeleteسلام داداش امير.مثل اينكه دلت خيلي پره...ولي وبلاگ و يگسري از متنات خيلي قشنگ بود.به من هم سر بزن.منتظرم.فعلا باي
ReplyDeleteميگما مده که همه پی نوشت ميزارن ؟ يعنی منم بايد بزارم ؟
ReplyDeleteسلام. به روزم. سر بزن.
ReplyDeleteعادت ندارم غمگين و خسته ببينمت . خيلي ها اون روزها رو فراموش كردن . من يادم مونده ، تو هم انگار . با اين همه همشهريهاي پير ما هم حافظه ياريشان ميدهد ؟
ReplyDeleteنه امير من واقعا خدايی ندارم...شايد يه روز حسابی برات توضيح دادم
ReplyDeleteهی امير منظورم از پرت کردنش به يه گوشه اين بود که بهش خيلی وابسته نباشم و براش ارزشی قايل نشم زياد اين بود حرفم وگرنه هر کاريش کنی بازم باهاش سر و کار داری
ReplyDeleteميگم داداچ اون يارو ببر علی!! فقط ريش تراشتو برد؟؟ وارد مناطق ممنوعه نشد احتمالا؟!!!!!!!!!!!!! ;)
ReplyDeleteحسرت نخور ! بی شک فردا روز ديگريست .راستی با اين ايده که دخل رءيستو بياری موافقم !...گول قيافه شو نخور:)! .
ReplyDeleteمیگم همینجوری لاریجانی نیومده بازم تو پر از ؛هوای تازه ؛ای ها !!! خوب شد نیومد :).
ReplyDeleteشما می تونيد نوستالوژی رو به صورت عملی با يه ضامنی دسته شاخی زنجونی !!!! به ايشان تعليم دهيد ... کف گرگی فراموش نشود که بسيار مفيد فايده است
ReplyDeleteسلام امير! ...هميشه دلم می خواست از زبون آدم هايی که احساسشون رو بلدن به حرف بِکشند ، بزرگ نمی کنند، کوچک نمی کنند،یکسر قاطی خيال نمی شوند، يکسر قاضی نمی شوند، بزرگ اند آنقدر که ميبينند و ديده اند، ماجرای اون روز ها-ساعت ها و لحظه هاش- رو بشنوم...امير!
ReplyDeleteاگه اين روز رو نمی دونم...اگه نميرم دنبالش ببينم چه شد نتيجه ی دادگاه ها...اگه احساس می کنم يه نادون کم خردم که يه همچين واقعه ای رو درک نکرده و کشيده ميشه که با لحن همراه با تاثر عميقی بهش بگه فاجعه و سرش رو تکون بده و ندونسته هاش رو جای دونسته بگيره و دادِ درد سر بده ...همه ی اين ندونستن ها، دنبال نرفتن ها، تحريف واقعه و فراموش شدن ها-امير! ذره ذره از حافظه ها پاک شدن- به خاطر اينه که نمی دونيم چه گذشته...کسی برای من از سر انسانيت، از اون ساعت ها حرف نزده...من تصويری از انسان های اون لحظه ها ندارم ...
ReplyDeleteسلام داداش و رفيق! دنيا مياد درد دلت! به خودت سخت نگير که حتما بياد. بزار کلافه شن و بزنن بيرون
ReplyDeleteدرد بزرگ برای دل بزرگه، محرم دل داداش کوچيکه!
سلام ...
ReplyDeleteاز ۱۸ تير ننويس امير ... من نبودم . تو خونه نشسته بودم و واسه کنکور درس می خوندم و آرزو می کردم اونجا می بودم ... حالا اما ............................ از ۱۸ تير ننويس امير . نگفتنی است ...
ReplyDeleteغرض از مزاحمت عرض سلام بود و ابلاغ ارادت اينجانب به شخص شخيص شما. :)
ReplyDeleteسلام امير نازنين. بازم هوای دل خيليها بارونی شده. ۱۸ تير لعنتی با اينکه ديگه سالها ازش ميگذره با اينکه خيلی از ۱۸ تيريها مدتهاست از دانشگاه دور شدن با اينکه حافظه خيليها ديگه اونو يادش نمياد ولی هنوز و هميشه زنده است. بخصوص واسه اونايی که هنوز خبری ازشون نيست. واسه اونايی که هنوز پرونده هاشون مفتوحه و هنوز نميدونن حکمشون چيه؟ بگذريم که حتی نميدونن جرمشون چيه؟
ReplyDeleteسلام ! نکنه سانچو تو عمليات بمبگذاری لندن مفقود شده ؟ يه نموره واسه سانچو نگرانم .... ميگه بعد از تعلق کليد مسابقات المپيک به شهردار لندن .... سانچو بر نگشته ؟ نکنه تو اين بمب گذاری ها دست داشته و ما رو بی خبر کردی ؟!
ReplyDeleteامير چون چيزی ندارم بگم ,فقط ميگم آپم, اونم چون گفته بودی خبر بدم وگرنه مزاهم نميشدم.
ReplyDeleteسلام........شايد جنگل هی سياهکل انتظار تو را ميکشند برخيز......صحبت زياد است/////يا علی
ReplyDelete...ميگذرد......
ReplyDeleteسلام اميرآقا ... حال من هم بهتر از تو نيست ... در مورد ۱۸ تير اگه تونستی بنويسی بد نيست ... من هم يه چيزايی نوشتم ... موفق باشی
ReplyDeleteتهران بی غرور / تهران بشکسته در خويش /تهران به زنجير در آمده در صف مغزهايی که ضحاکيان بايد به کام آدم خوارشان فرو برند ........
ReplyDeleteyeki az bache haye pezeshki bod bahash refigh bodam midoni bade 18 tir koli kaseb shodalanam ye botiq atr o ina dare ba pezehskie omomi , ina ro bikhial on roz faghat naraht bod mobileshghat shode o nemitone jnesasho befroshe, ma bi chera zendeganim dadash , pish ar piale ra
ReplyDeleteآره هميشه فردايی هست، یه روز 17 شهریوره یه روز 18 تیر خدا رو چه دیدی شاید یه روز هم 30 مهر!!! مهم کشتار فهم هست...
ReplyDeleteرییس عزیزت هم فهمیده با کی طرفه به روی خودش نمیاره،کف دست واسه کف گرگی خواستی رو ما هم حساب کن!!!!
قدغن کن هر چی قدغن تو وجودته....وااااااااااااای پسر اگه بدونی چه لذتی داره تحریم قوانین
رئيس من بابت اينکه حرف بزنم، دو ساعت مرخصی بگيرم، از همکاری حمايت کنم، ... يا اصلا نفسی از سر خوشی بکشم از دريافتيم کم می کنه. اينم يه جورشه! ..... ۱۸ تير! کم کم همه روزهای سال مون دارن تاريخی می شن. شايد بايد تاريخی از نو نوشت!
ReplyDeleteچقدر حال و هوای دوستت به من نزديک بود!!!
ReplyDeleteساده بودم ساده / من نمي دانستم ساده بودن سخت است..../////امير عزيز سلام.. دعاميکنم هميشه موفق و سلامت باشی. قربان تو...
ReplyDeleteچرا دلت برا من و کامنتام تنگ نميشه؟ در ضمن خوبی؟ راستی سلام
ReplyDeleteعاليجناب چرا آپديت نمیکنی؟
ReplyDeleteمن می دونم تو دلت واسه منم تنگ شده!!!!!!
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteسلام...........پس کجايی؟؟
ReplyDeleteنظری ندارم!
ReplyDelete