سلام! پيش از انکه واپسين نفس را برآرم/پيش از انکه پرده برافتد/پيش از پرپرشدن اخرين گل/برآنم که زندگی کنم/برآنم که عشق بورزم/برآنم که باشم!(مارگوت بيکل)
۱-«وقتی خواننده ای ترانه زيبايی رو به زبانی که تو نميفهمی،ميخونه بسيار لذت بخشه.چون ميشه جای لغتهای متن اون ترانه هر واژه ای که خودت دلت ميخواد رو جايگزين کني»نميدونم اين جمله ها رو کجا شنيدم يا خوندم فقط ميدونم هر وقت رومانزای بوچلی رو ميشنوم و مهمان صدای مخملی بوچلی ميشم اين کار تبديل به بزرگترين لذت اون آن ميشه.
۲-صحنه ای تو فيلم اژانس شيشه ای هست،حدودا اواخر فيلم،که فاطمه همسر حاج کاظم براش چفيه و پلاکش رو ميفرسته-يعنی اينکه تصميمت رو ميفهمم،بهش احترام ميذارم و حمايتت ميکنم-من هميشه اين صحنه رو که ميبينم حسرت توی رگهام يورتمه ميره.مردی که همچين يقينی از سمت همراه عاطفی زندگيش دريافت ميکنه به نظرم اگه دنيا را جابجا نکنه از بی خاصيتيشه.حالا اين روزا که همه دارن سعی ميکنند لباس يک قهرمان رو به تن اکبر گنجی کنند و خودش هم داره تو جلد آرش کمانگير ميره،نميدونم چرا همش فکر ميکنم نقش خانم شفيعی،همسر اکبر گنجی تو اين پايمردی شوهرش مغفول مونده.اين زن تو تمام اين سالها بار زندگی رو به دوش کشيده،تو راهرو دادگاه منتظر حکم عزيزش بوده،آواره اوين شده،کتک خورده،توهين شنيده و...همين طور پا بر جا مونده.از نظر من اگر اين پابرجايی خانم شفيعی نبود اون سرکشی ها و مقاومت های اکبر گنجی هم هيچ وقت انقدر مستدام نميشد.به احترام همت و جوهرش تمام قد ميايستم و تعظيم ميکنم!
پينوشت: ...يادم باشد من از مشکلاتم، بزرگترم.يادم باشد مهرورزی را تبديل به قفس نکنم،يادم باشد زندگی يعنی لحظه اکنون!
از تمامی شما خانمها و آقایانی که بوسیله امضای خویش و یا شفاهی از عمل دادخواهانه اعتصاب غذای آقای گنجی حمایت نموده اید خواهشمندم مجدداً با جمعی بیشتر از پیش از ایشان خواهش نموده برای زنده ماندنشان به پایان رساندن این اعتصاب را اعلام نمایند، که خرد را به مرگ سپردن از بی خردیست،
ReplyDeleteزمان قهرمان بودن و قهرمان سازی کی به سر آید؟
نگوئید اگر خود نخواهد،ممکن نگردد.
به او بگوئیم برای تغیر زنده باید بود.
من آزادیم،من فخر جهان،
ReplyDeleteزندگی نامندم،
یار گرامی،گنجی مهربان،
روزۀ سیاسیت قبول باشد.
کردار نیک،گفتار نیک و پندار نیک،امیدوارم در ایاّم روزه همرهت بوده باشند،که جز این پس روزه چرا؟
اگر مخالف حکم اعدام در جوامع باشیم،
زنده ماندن را شرح میدهد و من گمان نکنم که تو در جامعه ای خواهان وجود چنین قانونی باشی.
اگر مخالف با بستن مواد انفجاری به خود و کشتن دیگران با خود هستیم برای ارج به مقام زندگیست.
من به نوبه خود از دلایل اعتصابتان تا لحظه ای که از طرف شما به زندگی لطمه نخورد پشتیبانی کرده و حال که صدای عدالتخواهیتان به گوشهایی که میباید رسیده است از شما به نام ارج گذاری به زندگی خواهشمنم به روزه خویش پایان داده و ما را در شادی پر شکوه نصیب بردنتان از حق شریک نمائید.
برادر کوچکتان.
سعید از برلین
و تموم يادت باشه ی تو يادم باشد...با بند ۱ حسابی موافقم
ReplyDeleteخوش به حال اونايی که همچين همراهی دارن...
ReplyDeleteسلام عليکم ببرادر . انشالاه خوب باشين. من شخصا بزرگی شما رو از تمام مشکلات تضمنی ميکنم .من الله توفيق ... عجرکم عند الله
ReplyDelete..يادم باشد من از مشکلاتم بزرگترم ... ولی ايا واقعا سرسخت تر هم هستم؟؟؟ ..
ReplyDeleteسلامبرامير. کاملا با نظرت موافقم ولی وقتی نوشته بودی به احترام اين خانم حاضری تمام قد بيستی و تعظيم کنی يه جورايی تجسم کردن اين صحنه! منظورم رو ميفهمی! يه قد ۲ متری با ۱۲۰ کيلو وزن! حالا تمام قد....
ReplyDeleteسلام .عطف به ۴ پست قبل....منتظر يه بحث داغ هستم....اعم از حضوری يا غير حضوری.....سربلند باشيد
ReplyDeleteراستی امير در مورد دولت آبادی ... آب و آينه ... حق با شماست! شب خوش!
ReplyDeleteگاهی مشکلات از ما بزرگتر ميشن اونوقته که کم مياره آدم ! خدا نصيب نکنه
ReplyDeleteنميدونم چرا نصف شبی پاشدم و تعظيم کردم. بوچلی منو به تلخترين و دردناکترين لحظه هام ميبره ولی برای لحظاتی هم شده احساس رو به وجود بی جانم بر ميگردونه. امير جان می دونم شايد از دستم دلخور باشی که بعضی موقع ها زياد شايد به تظر بياد احترامت رو نگه نداشتم. ولی بر عکس تو دوست نديده ی بی نظيری هستي. دوستی که تا حالا ده تا خطم شايد با هم به طوره مشخص ارتباط نداشتيم. شايد نوشته هامون ... فاطمه ... فاطمه ...
ReplyDeleteمن در مورد خانوم شفيعی کاملن باهات موافقم.پشت سر هر مرد موفق و مشهور،يک زن ايستاده. و در مورد آهنگای بوچلی.من سعی می کنم بفهممشون.از بس با احساس ميخونه،من فکر ميکنم ميفهمم چی ميگه. در مورد پينوشت: يعنی من خيلی ضعيفم؟! آخه مشکلات اغلب از من بزرگتر بودند
ReplyDeleteسلام...در مقابل اين مشکلات بزرگ سعی ميکنيم کم نياريم ولی آدم صدمه ميبينه و يه جاهايی شکننده ميشه و خودش هم باور نميکنه......
ReplyDeleteوقتی با تمام وجودت کسی رو باور داشته باشی اونوقت با تمام وجودت ازش حمايت ميکنی...
سلام . من با پيام زينب موافقم
ReplyDeleteسلام امیر
ReplyDeleteخوب که حداقل يک جايی نقش زنها ديده شد . البته هر چند من هيچ وقت تو را يک متعصب دو اتشه نميدونستم و خيلی از حرف هايت را قبول داشتم.
ReplyDeleteمشکلاتشو بخورم
ReplyDeleteيادم باشد...يادم باشد...يادم باشد...يادم باشد...يادم باشد...يادم باشد...يادم باشد...يادم باشد...يادم باشد...يادم باشد...يادم باشد...کاش هيچ چيز يادم نميماند!!!
ReplyDeleteيکی از زيباترين صحنههای آژانس شيشهای .دورانی که فيلم خوب زياد داشتيم .حيف حيف برای همه چيز
ReplyDelete... گاها نقل مجلس دوستان برخی از نکات نوشته شده شماست ... در مورد آقای هرندی ارادت بنده به ايشان بر ميگردد به قرابت خانوادگی و کمکهای بی اندازه ايشان در آموزش بکار بردن قلم و نقد مطالب و افکار ... در مورد گنجی که امروزه خيليها بفکر اين مدعی دموکراسی هستند بد نيست سری به گذشته ايشان و فعاليتهای او در دهه شصت بزنيم گاهی انسانها بتهايی برای خود ميسازند که شايد تبر هيچ ابراهيمی نتواند آنرا براحتی ويران سازد ... هميشه برای من ادعای دموکراسی و آزاد انديشی از سوی تيم حجاريان مثل شنيدن جوک بوده است ... موفق باشيد
ReplyDeleteاز کجا بدانم من از مشکلات بزرگ ترم؟
ReplyDeleteواای بوچلی...............
ReplyDeleteدارم ايمان می آرم به اينکه می گن ؛کافيه سوال توی ذهن شما به وجود بياد . خود به خود و ۱۰۰٪ جوابش پیدا می شهُ؛ :)
ReplyDeleteبه نظر من هم این همراهی ها قابل تحسینه.سعی کنیم اگه همراه کسی هم می شیم همچین همراهی باشیم.نه؟
سلام... ميگم چرا پستهای قبليت رو نمیبينم؟ نکنه پريدن؟
ReplyDeleteآژانس شيشه ای؟ چقدر اين فيلم را دوس دارم .وقتی اين فيلم رو می ديدم برای اولين بار بسيجی ها رو درک کردم
ReplyDeleteهميشه برای دلیل هر موفقيت يا شکستی دنبال يک زن بگرد.
ReplyDeleteبا بند يکت شديدا موافقم .
ReplyDeleteمن با تو می گویم ای خرد،(۱)
ReplyDeleteمن معتقدم که در جوامعی از قبیل جامعه ایران تا هنگامیکه حرکات، تفکرات و گفتار هر چند هم مترقی، در حالت تاخت تک نفره در بیابان خالی از دوستیها و پر از داستانهای یکنفر می آید است،درها به تمامی به همان پاشنه باز و بسته خواهند گشتف که میگشتند و میگردند.
من با سرافراضی به تمامی جهانیان اعلام میدارم من برای زنده ماندن آقای گنجی،این مجاهدگر اکبرمان تلاش خواهم کرد.
من بر عقیده ام:از آنجائیکه تمامی گفتارشان بگوش مخاطبانش رسیده و این خود همان پیروزیست،
از آنجائیکه اکثر نظرات آقای گنجی در بند را افراد بسیار دیگری نیز در این جامعه دارا میباشند،
نخواهیم که یکی از نخبگان این طریقت را به این نحو از دست بدهیم،
بیائید از آقای گنجی بخواهیم، به عنوان دوست، هم مسلک، انسان برای خاطر عشق،زندگی،
ما را از این دایره سرگردانی: برای عزیزی گرییدن که دیگر بین ما نیست، رها سازند و به ما بیاموزند دوباره،زندگی را من نگهبانم.
من با تو میگویم ای خرد(۲)
ReplyDeleteشاید کاریست که هم فکران و آزدیخواهان از آقای گنجی برای گفتن اینکه ما زنده بودنت برایمان مهمتر است،زندگی برایمان محترم است،کاری خالی از خرد ونوع دوستی نباشد.
در زمانه ای که چنین سریع به پیش میتازد،باید تازها را مزه کرد.
از آقای گنجی بخواهیم برای آموزش نسل جوانمان برای دادخواهی به ابزارهای همگون امروزی نیازمندند و نه کشتن خویش، و این شروع و به پایان رساندنش باید بر دوش آقای گنجی قرار بگیرد،این پهلوان وطن برادر ماست.دوستت میداریم،و برایتان سرافرازی و عمر دراز پر بار داریم.
حيف آدمايی که واقعا هم رو می فهمن به اندازه ی (اسطوره ها و فيلم های سينمايی+تعداد انگشت های دست)هم نيستن.............وگرنه زندگی خيلی بهتر از مردگی بود!!!!!!!!!!!!!!.
ReplyDeleteمنم به احترام ايشون بلند ميشم و تعظيم ميکنم :)
ReplyDeleteسلام وبلاگ خيلی جالبی داری.در باره اين مطلبی که نوشتی جمله آخرت رو بايد طلا گرفت و به ديوار آويزون کرد.زندگی يعنی همين الان که من دارم برات مينويسم...خوشحال ميشم به منم سر بزنی
ReplyDeleteسلام امير جونی
ReplyDeleteدست مریزاد / بالاخره یک نفر از گنجی حرف زد / بدون این که عکس های زندانش را بچسبونه توی وبلاگش / بدون این که بالای منبر بره و برای گنجی روضه بخونه / بدون این که اکبرم وای، اکبرم وای بکنه / در عوض / از خانم گنجی هم که این سال ها در سایه بود / حرفی بزنه / تحسینش کنه / تقدیرش کنه...
ReplyDeleteسلام ... نکته جالبی بود که در فرهنگ ما حتی کمتر زنی اينچنين قضاوت ميکنه ... در مورد زنان يه چيزايی نوشتم ... موفق باشی
ReplyDeleteسلامبرامير. آقا امير اگه حالشو داری يه سری به وب ما بزن و يه جور اين آب و آينه رو قانع کن، ما که رفتيم کامپيوتر حضرات رو درست کنيم!
ReplyDeleteسلام امير...خوب گفتی مرد.شعر مارگوت بيکل هم عالی بود.
ReplyDeleteيادمان باشد بد نگويم به مهتاب اگر تب داريم
ReplyDeleteزينب گفته بود: خوش به حال اونايی که همچين همراهی دارن... اما نظر من اينه که خوش به حال اونايی که همراهی دارن...
ReplyDeleteيادم باشد: پيش از آنکه پرده بر افتد!!! دريغ که اين مهمترين مسئله رو هميشه يادمون ميره...
ReplyDeleteسلام امير جان! ظاهرآ خبر انتقال گنجی به بيمارستان ميلاد موثقه ولی هنوز کسی از حالش خبر نداره... خدا کنه حالش خوب باشه... خدا کنه... يا حق!
ReplyDeleteجوجههای نوشی هم پيدا شدن... خدا رو شکر... يا حق!
ReplyDeleteساعت شش جلوی بيمارستان ميلاد. بچه های انجمن اسلامی دانشگاه تهرانم هستن. توروخدا بيايد. اينکه ديگه خطر نداره. تورو خدا انسانيتتون کجا رفته. هر کی هر ساعتی تونست بياد. اصلا اين کار يه کاره خودجوشه. بيايد. به هر کی ميشناسيد خبر بديد. نشون بديم ميتونيم.
ReplyDelete(1)
ReplyDeleteتقدیم به تکاتک زندانیان در بند،که به خاطر اندیشهُ شان،به خاطر مطلوب کردن این زندگی که بی پایداری نگهبانانش خدشه دار می گردد.
این کیانند کین جسورانه و بی باک،
میسازند قفسها و زندانها،
بر انامها و افکارها،
شرمشان باد،
هیچ کم ندارند اماّ از آن گلدان ساز ماهر،
که خواهان پرواز کبوترهاست،
چه زیبا میدهد نقش بر پیکر گلدانش،این هنرمند،
هیچ میداند چه میکند با گل،
این عاشقِ رهائی در بندان؟
یا نمی داند،و میسازد باز،
او چنین زیبا چوبهُ دار،
و میسازد ،
پَرپَرش با آب.
(2)
ReplyDeleteامید که هرچه بیشتر انسان به آدمییت خویش آگاهی یابد.
آقای معرفی از شما سپاسگزارم که در این یکی دو روزه که از طرف من مرتباً برای شما زحمت آفریدم و شما به این صبوری به مهماننوازی یاریم کردید ،برای من راه دیگری نیست و این میهمان نوازی شما و تعداد بیشماری از وبلاگ نویسان جامعهُ ایران که با همین متانت و بزرگواری به مانند شما را در حق من سپاسگذار به انجام رساندند و مرا نمک گیر کردند،من دستان مهربان تمامیتان را از دور می فشارم،امید که آقای گنجی هرچه زودتر به سامان برسد.من از شما آقای معروفی به خاطر زحمات بیدریغتان برای آشنا سازی انسان به خصائل زیبای آدمی به سهم خود قدر دانی میکنم.
سرافراز و بر قرار باشید.
سعید از برلین.
دفتر تحکيم ساعت ۸:۳۰ جلوی بيمارستان ميلاد اعلام برنامه کرد. به همه خبر بديد.
ReplyDeleteسلام داداشی. فقط خواستم بگم خوندم و دلم برات تنگوليده و دوست دارم و تو فهيم ترين داداش دنيايی
ReplyDeleteيبل
ReplyDeleteنمی نويسی؟
ReplyDeleteسلامبرامير. اسم وبلاگتو تو ليست بروز شده ها ديدم ولی خبری نيست! به هر حال از توضيحات شما و آب و آينه ما نيز استفاده نموديم. با سپاس، چه کتابی شدم!
ReplyDeleteسلام امير نازنين. بسيار بسيار عالی بود. باز هم شاهدی بر اينکه پشت سر مردان بزرگ حتما زن بزرگی ايستاده است! خوب نيومدم فمينيست بازی در بيارم. اومدم بگم خانم گنجی بسيار هوشمندانه و وفادارانه از همسرش دفاع کرد. اون ميتونست به جای پشت پرده موندن بياد جلو و از خودش هم يه اسطوره بسازه و کلی دم و دستگاه راه بندازه. ولی خوب ميدونست با مافيای موجود اين کار نه تنها سودی برای گنجی نداره که کلی هم به ضررشه. اين بانوی فهيم با درايت بسيار هم پشت گنجی رو خالی نکرد و هم نخواست که از اين نمد کلاهی برای خودش بسازه.
ReplyDeleteمن هم وفاداری و همتشو ستايش ميکنم. و بازم ميگم اين پست خيلی فکورانه بود. دمت گرم! شاد باشی.
فقط کافی است یک زن این صبوری غریب را نداشته باشد واین قناعت را.کافی است اینقدر بی آرزو و بی توقع نباشد. اینقدر فداکار وبا گذشت. کافی است یک کلام بگوید "زندگیم را تباه هیچ وپوچ کردی" یا " این همه کارهای عاطل وباطل به چند؟" فقط کافی است زنی دمی از نفس بیفتد تا قهرمانی برای ابد بشکند./جاری باشی
ReplyDeleteآره ... دلم ميخواد يه وقتهايی فقط زندگی کنم ... با اين همه دلم تنگ شده بود برات ... ( دلتنگی معنی داره تو اين ايام ؟ )
ReplyDeleteامير خان اين آخرين پستی يه که من تو صفحه ات ميبينم . هر کاری ميکنم هم جديدش رو نميبينم ...
ReplyDelete