...محو ميشوم...جهان ناگهان به رقص در می آيد...کائنات مترنم، سر فرود می آورد...امواج انرژی زمان و زمين را می پيمايندو به من باز ميگردند...تمام هستی چشم ميشود...و از جهان فقط، انا الحقی دلنواز بر جای ميماند...نفست حق مولانا...«يک دست جام باده و يک دست زلف يار/رقصی چنين ميانه ميدانم آرزوست»
پی نوشت۱: رقصيدن را هميشه خيلی دوست داشته ام.وجد سماع،از لذت هايی است که تولد را برايم با ارزش ميکند!
پی نوشت ۲:اميدوارم حضور اکبر گنجی در بيمارستان ميلاد، مقدمه آزادی هميشگيش باشد.
پی نوشت ۳: جوجه های نوشی هم برگشتند.فارغ از همه ادعاها،از شادی نوشی خوشحالم
پی نوشت۴: ماندالا نام يکی از اشکال مقدس بودايی،نام رقصی عرفانی در همين مکتب و همچنين نام البوم موسيقی از کيتاروست که من با اين اخری بسی خاطره ها دارم.يادت که هست مهندس؟
با اجازه ی بزرگترا اول
ReplyDeleteچطوری امير جان سلامتی ايشالله؟!! اگه ميشه به ما هم يه خورده ياد بده
ReplyDeleteاز همين ماندالا رو می گم
ReplyDeleteمنتظر نظر ارزشمندت درباره ی ... هستم
ReplyDeleteموفق باشی
ReplyDeleteخيلی خوشحال شدم به خاطر نوشی خانم......و صد البته اکبر گنجی...تجمع ساعت ۶....
ReplyDeleteدرباره ی گنجی هم اميدوارم که ديگه برش نگردونن
ReplyDeleteواقعا دردناکه...
ReplyDelete...تمام هستی چشم می شود و از جهان فقط انا الحقی دلنواز برجای می ماند...نفست حق مولانا ....نفست حق امير جان
ReplyDeleteبه ما بی محبتی چرا؟...
ReplyDeleteيادم باشد زندگی کنم. ميدونی ميخوام چی گوش بدم. سياوش ...
ReplyDeleteپی نوشت : تولد میگيری بیسر و صدا! ای بابا!
ReplyDeleteسلام . به بعضيا نميومد خسيس باشنو يه تعارف خشک و خالی نزنن .
ReplyDeleteبرای گنجی بسيار خوشحالم. برای نوشی نيز.
ReplyDeleteلب آب و می ناب و دلبر حور سرشت به جهنم که مرا راه ندادند به بهشت همه انگار يه جوری دنبال رسيدن به (بی خودی) هستيم هرکی به نوعی!
ReplyDeleteاگر ثوابی هست تو گفتن اين که مزخرفاتی از نو دارم میگم که حال ثواب رو ببرم:))
برای گنجی و نوشی خوشحالم. و تو را از رقض منع می کنم که از قبيحه ترين وسايل شيطان رجيم برای اغفال مومنين و مومنات است!
ReplyDeleteسلام وب جالبی دارین موفق باشید
ReplyDeleteبدون شرح!
ReplyDeleteاقا منم عاشق رقصيدنم :) بعضی وقتا اهنگ ميزارم شروع ميکنم به رقصيدن (مدل خاصی هم نداره!) ؛يهو به خودم ميام ميبينم ۱ ساعت ؛ ۵۰ دقيقه؛بعضی وقتام ۱ ساعت و ربع هست که دارم ميرقصم...:)) ... نافم و با رقص بريدن!!!! ........ چقدر پستت با حال بود...همه چيزی که نوشتی مثبت بود و انرژی دهنده ...شاد باشی:)
ReplyDeleteاگه يه دست ديگه داشتم اين سيگاره خاموش نميشد بهتر بود
ReplyDeleteاميز جان تو سالاری و حرف تو برای من يکی که حجت. ولی اين برا ما توی خيابون نيستيم. تو صحن بيمارستانيم. پس به هيچ صورت نمی تونن به ما آسيبی بزنن. ولی اگه اجازه بدی من يه فضولی بکنم اينو بگم که اگه ما تا ابد تئوری بديم اونوقت کی اجرا کنه؟
ReplyDeleteسلام امير جان ...
ReplyDeleteبرای نوشی خوشحالم و برای گنجی اميدوار ...
راستی يکی ديگه رو خطاب کردی ؛ مهندس؛ من به خودم گرفتم ؛ نکه تازه فارغ التحصيل شدم اينجور چيزا رو زود به خودم می گيرم ؛)
نگی اين بامداد عجب بی جنبستا ؛)
ReplyDeleteسلام............منم از شاديش شادم.....
ReplyDeleteرقص ................... (:
ReplyDeleteسلام امير عزيز.. نکته های جالبی رو نوشتی . نمی دونستم.. قربان تو...
ReplyDeleteسلام امير نازنين. یه توضیح کوچولو: ماندالا يه مکتبه که به تناسخ معتقده. يعنی برای هر موجودی چندين زندگی مختلف در قالبهای گوناگون قائله. در کل چيز جالبيه. آهنگای کیتارو هم عجیب حال وهوای شبهای امتحانو داره که بشینی هی خط خطی کنی. راندو بزنی. ماکتتو آماده کنی و نخوابیده با دستای چسبی و ماژیکی خودتو به ژوژمان برسونی بعد بیای بقیه روزتو بخوابی تا شب که باید خودتو واسه امتحان فردا آماده کنی. یادش بخیر و شاد باشی.
ReplyDeleteچقد خبر خوب!!!!
ReplyDeleteمچرخم و می رقصم و می نوشم از اين جام.........بی خود شده از خويشم و از گردش ايام..........
ReplyDeleteهنوز نوای موسيقی و ......هوا سرشار از بوی خاطره است ...مهندس....
ReplyDeleteمن ياد آفت کاواره های تهران هم افتادم ...البته در پی نوشت اول !
به ساز اين زندگی همه دارن می رقصن... پس چرا من نرقصم؟!:)
ReplyDeleteوبلاگ جالب و ژر مغزی داريد. من از طريق مرغ سحر با شکا آشنا شدم. اگر وقت کرديد سری هم به من بزنيد...
ReplyDeleteسلامبرامير. ماندالا چقدر زيبا، چقدر عظيم چه آرامشی داره...
ReplyDeleteراستی اميری جون خسته کار نباشی! ما بازارمون کساده!
ReplyDeleteسلام ........... مغزم کار نميکنه ... فعلا که سرما هم خوردم .... از گلو درد حرفم نميتونم بزنم .... تا بعد يا علی
ReplyDeleteسلام امير عزيز. برای نوشی خوشحالم. ماندالا قشنگترين کاريه که از کيتارو شنيدم. شايد به اين خاطر که کيتارو رو با همين ماندالا شناختم.
ReplyDeleteسلام خوشحالم که انگار خوشحالی
ReplyDeleteتمام هستی چشم نمی شوند تمام هستی نور می شود فرورونده در من...الحق که رقصی چنين ميانه ميدانم آرزوست
ReplyDelete... (مگه من چیم از نگاه کمتره؟!!!)
ReplyDeleteسلام...امیدوار و خوشحال...
ReplyDeleteبه به سلام...خوبی؟ميبينم که خوش ميگذره...ميدونی نوشته هات يه جوری صريح هستن که آدم نميتونه در موردشون تف بده...فقط بايد خوند و کيف کرد.
ReplyDeleteاصلا ديگه اومدم پيشت رد پا نمی ذارم . افسوس از اين ملتی که قدر کامنت پرمفهوم من رو نمی دونند !!! (:
ReplyDeleteسلام امير جون! بروز کردم... زره و کلاهخود يادت نرده داداشم... يا حق!
ReplyDeleteيا در اين هستی نيست بشی...يا هستی در تو نيست بشه....نميشه هم تو باشی هم هستی ،بقا مال يکی هست و فنا مال ديگری...لازمه که تضادها هر دو وجود داشته باشند...بقا و فنا با هم لازمند تا گيتی استوار بمونه!!!هر دو هستی يا هر دو نيستی تناقض داره با جمع اضداد در دايره گيتي
ReplyDeleteسلام امير عزيز مرسی که بهم سر می زنی.. قربان تو...
ReplyDeleteسلام امير نازنين
ReplyDeleteدر مورد ماندالا فکر نميکنم اشتباه کنم. همونطور که شما گفتين ماندالا يکی از مکاتب بودائیه و منم تکميلش کردم و گفتم پيروان اين مکتب به تناسخ اعتقاد دارن. به همين سادگی. شاد باشی.
به جای دیگری نروید ، پرده هایتان را ما می نویسیم .اگر از نمونه ی کار خوشتان آمد سفارش دهید.با تشکر. /
ReplyDelete