Wednesday, September 2, 2009

فلق

این لحظه های هما-غو-شی نور و تاریکی را دوست دارم...این لحظه ها که صبح انگار می گریزد از زندان شب و بالنده و مغرور، بودنش را به رخ می کشد

6 comments:

  1. وای که چقدر دلم برای کامنت گذاشتن اینجا تنگ شده بود. کامنت می گذاریم پس هستیم

    ReplyDelete
  2. چه توصیفی امیرحسین! ناب و بی نظیر

    ReplyDelete
  3. ای صبح سلام بر تو خوش بر دم
    دوسش داشتم :) مرسی.

    ReplyDelete
  4. گرگ و میش های شهریور... .

    ReplyDelete
  5. واقعا زیبا و تحسین برانگیز بود مثل برخی نوشته های شهیار قنبری

    ReplyDelete
  6. 3 بار خوندمش داداشی،خیلی کیف ناک نوشتیش.،

    ReplyDelete