Sunday, September 6, 2015

چهاردهم شهریور

 روز بی‌هوده‌ای بود، اگرآن سه ساعت عصر را ازش برداری حاصلش هیچ بود. نه چیزی خواندم، نه نوشتم، نه دیدم. دیدی گاهی آدم دستاویزی لازم دارد تا حس کند زنده است، که حس کند هست؟ خالی‌ام این روزها، بی‌حوصله، بی‌رمق؛ تلفیق این دو خشمگینم می‌کند، از خودم و جهان به خشم می‌آیم. الان داشتم می‌نوشتم : و البته که این نیز بگذرد بعد فکر کردم چرا باید اصرار داشته باشم یاداوری کنم که خواهد گذشت. می‌خواهم تو فکر نکنی من همیشه این‌طور در موضع ضعفم؟ چه بدانم، حالا با هر انگیزه‌ای لاجرم این نیز بگذرد.

No comments:

Post a Comment