حس نوشتن نيست.قبلا نگران ميشدم وقتی اين حس عزيز اينطور قريب بودو غريب اما حالا ياد گرفته ام خونسرد باشم و اين خونسردی، مديون پاپا همينگوی است که در شرايط مشابه اينطور به خودش دلداری ميداد:«نگران نباش،تو قبلا هم نوشته ای پس باز هم ميتوانی بنويسي».اين نوشتن چنان جزيی از زندگی من شده که با فقدانش انگار چيز مهمی سرجايش نيست.عصبی ميشوم و پرخاشگر-اين روز ها هم که الی ماشاءالله اماده پرخاش کردنم...بماند حتما باز هم ميشود که بنويسم...ميشود...ميشود...م ی ش و د!
پی نوشت عصبانی:نصف ننوشتن اين روزهايم تقصير بلاهت اين همکار محترم است که با دهن بنده وصلت کرده،ديگر صبرم تمام شده از دست حماقت مداومش آنقدر که ديگر حق استادی و کهولت سن و غيره و غيره دارد يادم ميرود.
پی نوشت خوشحال:چقدر خوب است که امشب ميمانی خواهرکم.هر چه تاس ميريختم برای مواجهه با تنهايی امشب عايدم چيزی نميشد.از آن شبها بود که اصلا دلم تنهايی نميخواست.
از تنهائی مگريز /به تنهائی مگريز / گه گاه آن را بجوی و تحمل کن.... مارگوت بيگل...........کاش خواهر من هم اينجا بود من هميشه تنهام
ReplyDeleteوای که اين روزا بینهايت تنهام ... حالت رو درک میکنم
ReplyDeleteبهم سر بزن.
خوش بحالت که خواهری داری تا باهات بمونه...
ReplyDeleteخوش به حالت ٬ بعضی وقتا تنهايی خفه کننده می شه می فهممت.خوش بگذره. سلام حقير را هم امر به ابلاغ بفرمائيد
ReplyDeleteآخيش .... امير اين پستت يك آرامشي داشت .... خيلي جالب بود .
ReplyDeleteالبته منم قبلن نوشتم ولی ديگه فک کنم نميتونم!
ReplyDeleteکامنت برای پی نوشت عصبانی:آقا امير هر وقت اراده کنی قلندر رو ميفرستم خدمتتون!!......کامنت برای پی نوشت خوشحال:بعضی وقتا تنهايی مرگه!!
ReplyDeleteسلامبرامير. ميشه بيشتر توضيح بدی که چه جوری با دهن شما وصلت کردن! همکارتون!
ReplyDeleteوبلاگنويسی بهترين راه برای تخليهی اطلاعاتیايه
ReplyDeleteای بابا چرا امشب من هر جا ميرم به اين جمله ميخورم که حس نوشتن نيس ...کلی افسرده شدم ....
ReplyDeleteاوهوم!...عاديه!
ReplyDeleteواسه پ.ن خوشحال: آخی! :)
ReplyDeleteسلام . جای دوستان سبز باد . چشمه دل جوشان . دست بانو گرم باد . دلهاتان يکسان
ReplyDeleteخب ..چيزی نگم بهتره خودم حال و روز درست حسابی ندارم ..ولی تو خواهی نوشت
ReplyDeleteتو خواهی نوشت خواهی نوشت خ و ا ه ی ن و ش ت....برادر جان
ReplyDeleteسلام. اين الی ماشاالله رو امروز برای اولين بار يه جا شنيدم اومدم ديدم اينجا هم نوشته. کلا از اصطلاحش خوشم اومده اين بار به ... ميگم الی ماشاالله دوستت دارم:) حيف نيست اصطلاح به اين قشنگی رو برای پرخاش به کار ببری؟؟؟ هم خودت هم بانو هم خواهرک و هم همه دوستان و خانواده در سلامت و خوشی باشيد.
ReplyDeleteدر تدارک نوشتن پست مشابهی هستم....
ReplyDeleteجريان نوشتن و ننوشتن به يک روز و دو روز نيست. من چند سال هيچی ننوشتم. اما نوشتن خودش هر موقع که بخواد بر ميگرده.
ReplyDeleteشما خواهر و برادر رو ادم ميبينه هوس ميکنه ده بيست تايي خواهر و برادر داشته باشه...
ReplyDeleteجناب برادر امير تعارف فرمودين !! منظورتون همون اصطلاح خود شيفته است که شما مودبانهاش کردين !!
ReplyDeleteسلام... تو که خودت حال و روز نوشتن اين روزهای من رو میبينی. پس ديگه لازم چيزي بگم... يا حق!
ReplyDeleteسبک پي قاصدی بايد که چون غمنامهٌ ما را
ReplyDeleteبه دست او دهد،کاغذ، هنوز از گريه تر باشد...
يادت باشه می تونی کاری کنی که به خواهرت بهش بيشتر خوش بگذره کافی اخم نکنی کمتر غر بزنی.در ضمن در مواقعی که ادم (مثلن غزل )حرفی نداره کافی کمی واف واق کنه تا نطقش باز بشه .
ReplyDeleteهرچی دوده از مجمر اين حضرت استادی بلند ميشه ! تو عکسش رو بده باقيش با من !
ReplyDeleteاصلن نگران نباش امير جان، تو اين مورد من تجربم خيلي زياد ِ ...
ReplyDeleteخودش مياد ، ( حس نوشتنو مي گم )، ناراحت نباش ...
در ضمن تازه شدي مثل من ؛)
ننوشتن و پی نوشت عصبانی اما خوشحال معلومه که بدجوری آب روغن قاطی کردی ولی به روی خودت نمی ياری !
ReplyDeleteحسش نيست ...پس اين که از بيحسی بنويسی نوشته نيست...راستی سلام...
ReplyDelete