Sunday, March 5, 2006

بن بست نوشتن

حس نوشتن نيست.قبلا نگران ميشدم وقتی اين حس عزيز اينطور قريب بودو غريب اما حالا ياد گرفته ام خونسرد باشم و اين خونسردی، مديون پاپا همينگوی است که در شرايط مشابه اينطور به خودش دلداری ميداد:«نگران نباش،تو قبلا هم نوشته ای پس  باز هم ميتوانی بنويسي».اين نوشتن چنان جزيی از زندگی من شده که با فقدانش انگار چيز مهمی سرجايش نيست.عصبی ميشوم و پرخاشگر-اين روز ها هم که الی ماشاءالله اماده پرخاش کردنم...بماند حتما باز هم ميشود که بنويسم...ميشود...ميشود...م ی ش و د!


پی نوشت عصبانی:نصف ننوشتن اين روزهايم تقصير بلاهت اين همکار محترم است که با دهن بنده وصلت کرده،ديگر صبرم تمام شده از دست حماقت مداومش آنقدر که ديگر حق استادی و کهولت سن و غيره و غيره دارد يادم ميرود.


پی نوشت خوشحال:چقدر خوب است که امشب ميمانی خواهرکم.هر چه تاس ميريختم برای مواجهه با تنهايی امشب عايدم چيزی نميشد.از آن شبها بود که اصلا دلم تنهايی نميخواست.


 

27 comments:

  1. از تنهائی مگريز /به تنهائی مگريز / گه گاه آن را بجوی و تحمل کن.... مارگوت بيگل...........کاش خواهر من هم اينجا بود من هميشه تنهام

    ReplyDelete
  2. وای که اين روزا بی‌نهايت تنهام ... حالت رو درک می‌کنم
    بهم سر بزن.

    ReplyDelete
  3. خوش بحالت که خواهری داری تا باهات بمونه...

    ReplyDelete
  4. خوش به حالت ٬ بعضی وقتا تنهايی خفه کننده می شه می فهممت.خوش بگذره. سلام حقير را هم امر به ابلاغ بفرمائيد

    ReplyDelete
  5. آخيش .... امير اين پستت يك آرامشي داشت .... خيلي جالب بود .

    ReplyDelete
  6. صورتك خياليMarch 5, 2006 at 1:28 PM

    البته منم قبلن نوشتم ولی ديگه فک کنم نميتونم!

    ReplyDelete
  7. کامنت برای پی نوشت عصبانی:آقا امير هر وقت اراده کنی قلندر رو ميفرستم خدمتتون!!......کامنت برای پی نوشت خوشحال:بعضی وقتا تنهايی مرگه!!

    ReplyDelete
  8. سلامبرامير. ميشه بيشتر توضيح بدی که چه جوری با دهن شما وصلت کردن! همکارتون!

    ReplyDelete
  9. وبلاگ‌نويسی بهترين راه برای تخليه‌ی اطلاعاتی‌ايه

    ReplyDelete
  10. ای بابا چرا امشب من هر جا ميرم به اين جمله ميخورم که حس نوشتن نيس ...کلی افسرده شدم ....

    ReplyDelete
  11. اوهوم!...عاديه!

    ReplyDelete
  12. واسه پ.ن خوشحال: آخی!   :)

    ReplyDelete
  13. سلام . جای دوستان سبز باد . چشمه دل جوشان . دست بانو گرم باد . دلهاتان يکسان

    ReplyDelete
  14. خب ..چيزی نگم بهتره خودم حال و روز درست حسابی ندارم ..ولی تو  خواهی نوشت

    ReplyDelete
  15. تو خواهی نوشت خواهی نوشت خ و ا ه ی ن و ش ت....برادر جان

    ReplyDelete
  16. سلام. اين الی ماشاالله رو امروز برای اولين بار يه جا شنيدم اومدم ديدم اينجا هم نوشته. کلا از اصطلاحش خوشم اومده اين بار به ... ميگم الی ماشاالله دوستت دارم:) حيف نيست اصطلاح به اين قشنگی رو برای پرخاش به کار ببری؟؟؟ هم خودت هم بانو هم خواهرک و هم همه دوستان و خانواده در سلامت و خوشی باشيد.

    ReplyDelete
  17. در تدارک نوشتن پست مشابهی هستم....

    ReplyDelete
  18. جريان نوشتن و ننوشتن به يک روز و دو روز نيست. من چند سال هيچی ننوشتم. اما نوشتن خودش هر موقع که بخواد بر ميگرده.

    ReplyDelete
  19. شما خواهر و برادر رو ادم ميبينه هوس ميکنه ده بيست تايي خواهر و برادر داشته باشه...

    ReplyDelete
  20. جناب برادر امير تعارف فرمودين !! منظورتون همون اصطلاح خود شيفته است که شما مودبانه‌اش کردين !!

    ReplyDelete
  21. سلام... تو که خودت حال و روز نوشتن اين روزهای من رو می‌بينی. پس ديگه لازم چيزي بگم... يا حق!

    ReplyDelete
  22. سبک پي قاصدی بايد که چون غمنامهٌ ما را
    به دست او دهد،کاغذ، هنوز از گريه تر باشد...

    ReplyDelete
  23. يادت باشه می تونی کاری کنی که به خواهرت بهش بيشتر خوش بگذره کافی اخم نکنی کمتر غر بزنی.در ضمن در مواقعی که ادم (مثلن غزل )حرفی نداره کافی کمی واف واق کنه تا نطقش باز بشه .

    ReplyDelete
  24. ردپاي ايامMarch 6, 2006 at 1:47 PM

    هرچی دوده از مجمر اين حضرت استادی بلند ميشه ! تو عکسش رو بده باقيش با من !

    ReplyDelete
  25. اصلن نگران نباش امير جان، تو اين مورد من تجربم خيلي زياد ِ ...
    خودش مياد ، ( حس نوشتنو مي گم )، ناراحت نباش ...
    در ضمن تازه شدي مثل من ؛)

    ReplyDelete
  26. ننوشتن و پی نوشت عصبانی اما خوشحال معلومه که بدجوری آب روغن قاطی کردی ولی به روی خودت نمی ياری !

    ReplyDelete
  27. حسش نيست ...پس اين که از بيحسی بنويسی نوشته نيست...راستی سلام...

    ReplyDelete