شايد شرم آور باشه که يه آدم ۲۸ ساله با اين همه ادعا هنوز ندونه ميخواد برای اين چند صباح موندش چه گلی به سرش بگيره!اما من يواش يواش دارم اين حقيقت تلخ رو میپذيرم و اقرار ميکنم وقتی به ادمايی برميخورم که ميدونن هدفشون تو زندگی چيه و يا لا اقل روياشون رو ميشناسن حسادتم تحريک ميشه.من که هنوز بعد از اين همه وقت نفهميدم اون دارمای اسطوره ای زندگيم چيه.اين «اين همه وقت»رو تا وقتی ادم ۲۰ سالشه نميفهمه ولی تو ۲۸ سالگی يهو احساس ميکنی داره دير ميشه...تا جوونتری اميد به ساختن نميذاره اين تلخی خونتو مسموم کنه اما بعدوقتی حس ميکنی امروز همون فرداييه که اون همه براش نقشه کشيدی، شوکه و نااميد ميشی،اينجاست که ديگه تخيل هم ياری نميکنه وخيالبافی هم به دادت نميرسه.حاصل اين روده درازی شايد همين باشه که انگار وقتشه که بين اين همه خيال در اطرافم يکيش رو انتخاب کنم و دور بقيه خط بکشم.آدم که نميتونه همزمان هم جان مورفی باشه،هم آرت بوخوالد،هم کارلوس گوسن،هم فردريک فورسايت،هم دانيل يرگين،هم...!!!
پی نوشت خودستايانه:من هر چی ميکشم ازين استعداد زياده...
پی نوشت طنازانه:درپوستين خلق به روز شد!
شرم آوره ... خجالت داره ...
ReplyDeleteراستی منم هر چی ميکسم از همونه دقيقا !!! چه تفاهمی
به من سر نزنی يه وقتا
جان خودت يکی رو انتخاب کن که تلفظ اسمش راحت باشه ! فکرش رو بکن زنگ بزنم بگم سلام بوخوالد، يرگين...... واقعا که چی میشه.......ولی امير خان تو همين الانشم روی همه شون رو کم کردی ، همون امير باش کافيه ، زيادی هم هست ........ چاکراتيم !
ReplyDelete۲۴ يا ۲۸ اش فرقی نمی کنه!
ReplyDeleteکلن شرم آوره!
شايد سخت باشه اعتراف اینکه من هيچوقت به خودم حتی اجاره روياپردازی رو هم ندادم!!! تازه ۲۹ سالم هم هست. فقط برام دعا کن اين اتفاق قشنگی که تو زندگيم افتاده خيال و رويا نباشه. نمی تونم يک روز بيدار بشم و ببينم همش يک خواب بوده.
ReplyDeleteسلام . وای بميرم چقدر پسرم شرم داره
ReplyDeleteبابا استعداد! بابا تلنت! بابا همه! راستی من هم فکر میکنم هرچی میکشم از دست اين استعداده. اين يکی رو جدی گفتما.... يا حق!
ReplyDeleteآقا بيخيال!!سر پيری معرکه گيری!!؟؟................در ضمن تو وبلاگ عرفان انقدر پشت سرت حرف زدم!!!اوووووه...خيلی!
ReplyDeleteمن از فردريک فورسايت تت خوشم اومد .. اونجوری بشی بيشتر حال ميده
ReplyDelete... هر چی رو که انتخاب ميکنيد اميدوارم که موفق باشين و بهترين باشه براتون . :)
ReplyDeleteای بابا ناامیدی که بدتره که.
ReplyDeleteشايد واسه پيدا کردن راه لازم باشه تا آخر عمر دنبالش گشت. نرسيدن شرم آور نيست نشستن شرم آوره.
ReplyDeleteدريغ و درد از عمرم که در وفايت شد طی ... منم هر چی ميکشم از بی استعداديه
ReplyDeleteسلام .شاید چیزی که مینویسم زیاد خوشتون نیاد يا شايد اصلا بگيد به شما ربطی نداره که راجع به من نظر بديد ... اما ... من ميگم . فکر ميکنم برای خودتون دنيائی ساختيد و خودتونو اسير لغات و اصطلاحاتی کردید که شاید از رسیدن به هدف اصلی دورتون میکنه . کمی به اطرافتون نگاه کنيد و به قول خودتون زمينی تر بشيد و سرتونو بگيريد پائين و بازم بقول خودتون به چیزائی که از موهبتهای الهی کمتر بهره بردند نگاه کنيد . نوشتن تاريخ و پيش کشيدن مشکلات و معضلات جامعه خوبه تاجائی که همه زندگی بشر نشه . نميدونم تونستم مفهوم کلاممو برسونم يا نه ... در هر حال نوشته هاتون بعضی وقتا خیلی سنگینن . طوری بنويسيد ما کم استعدادها بفهميم چی ميگين ... خدانگهدار
ReplyDeleteخاصيت زندگی در ايران اسلامی همينه داداش .. خيلی عقب نيستی کلا! به قول بنده خدایی ميگفت اگه خوب فک کنی ميبينی اينجا بهترين جای دنيا واسه زندگيه چون تنها جاييکه چيزی که هميش هتوش زياده وقته! پس ۲۸ که هيچی اگه تا ۹۰ هم برنامه مشخصی نداشته باشيم اتفاق خاصی نميفته!
ReplyDeleteتا آب شدم سراب ديدم خود را/دريا گشتم و حباب ديدم خود را/آگاه شدم غفلت خود را ديدم/بيدار شدم به خواب ديدم خود را/
ReplyDeleteيکی که مثل هيچکس نيست....
اين مشکل فقط در مورد شما نيست خيلی ها دچارش هستند و علت در فرهنگ و آموزش و پرورش و خوی ماست که ما را ايده آل گرای پر خواه بار آورده اند ... از رده های پایین که یه بچه اول دبستانی هست بگیر تا الی ماشاء ا.. ؛ فرصت نيست زياد بنويسم شايد در وقتی ديگر بيشتر در اين مورد حرف زدم .
ReplyDeleteبرو کلاتو بنداز بالا که 28 سالته :) من چي که 33 رو هم به زودي پاس ميکنم :)) ولي تازگيها فهميدم مشکل چيه (يعني کلي به خودم اميدوار شدم که بعد از سي سال آخرش يه چيزايي داره دستگيرم ميشه) مشکل از فراموشي رفيق! کارايي که دوست داري انجام بدي بنويس هر چند کوچيک و بي اهميت باشند. و هر از چند وقتي مرورشون کن. اوضا فرق خواهد. منظورم اينه که اگه فرق کرد بهت خبر ميدم :)
ReplyDeleteآرت بوخوالد..........=))
ReplyDeleteفکر کنم ديگه وقتشه امير حسين کاميار باشی يعنی بخوای باشي. ماچ
ReplyDeleteحالا کجا شو ديدی... نمی دونی وقتی سی و هفت سالت شد و بازم هيچی به هيچ کجا چه کيفی داره!!!
ReplyDeleteقبل از اينکه برم در پوستين خلق رو ببينم تا يادم نرفته بگم که از کامنتت که نوشته بودی زياد جدی نگيريم و اين حرفا بيشترش جنگ روانيه،ممنون. ميگم حالا ما بفهميم جنگ روانيه...اگه يه وقت آمريکائی ها نفهمن چی؟؟؟!!!
ReplyDeleteاين حست رو کاملا درک ميکنم...آره آدم يهو دوزاريش ميفته که انگاری داره خيلی دير ميشه.... ولی نباد بزاری خيلی اين حس طول بکشه..چون ميتونه مثل يه نيروی مزاحم انرژيت رو ازت بگيره .... به روبرو نگاه کن هنوز فرصت هست...
ReplyDeleteمنم هر چی ميکشم از همين عدم تصميم گيريه...اصن دفترچه آزاد رو روز آخری يه چيز جرت و پرت انتخاب کردم فرستادم...همش هم بالا زدم که قبول نشم!!!....هر چی ميکشم از همين.... از همين... از همین بدبختيه والا !(با خودم بودمــــــــــــــــــا...جسارت نشه!)
ReplyDeleteميدونی...من هميشه فک ميکردم اگه يه زمان به سن حالام برسم چه خانومی هستم...جه دبدبه و کبکبه ای به هم خواهم زد...هه!!! همش رويا بود...خيال!....الان هيچی نيستم...جز ...جز يه آدم خيلی معمولی...بدون هيچ مقامی...بدون هيچ.....هيچيه هيچی! چون من از خودم توقعم خيلی بالاس البته بهتره بگم بود!...بايد بياريم پائين اين توقع رو!
ReplyDeleteامير جان شاید کمکی بهت بکنه اگر بدونی تقريبا اکثر افراد(البته به طور نسبی و اندیشه گرا ها) تو سن و سالی که الان هستی به اين سوال ها و سردرگمی هايی که الان درگيرشی ميرسند. مدتی زمان ميبره و بعد دوباره ميری تو جاده ی اصلی و معمول. اين يکی از مرزهای گذر هست. به زبون روزمره ميشه بهش گفت گذر از جوانی صرف و ورود به مرحله بعد جوانی يا درست ترش جوان تری هست.(اینجا جوان تری معنيش جوانتر از جوان ها نيست، بلکه جوان تر از ميان سالی است.) اميدوارم اين مرحله رو با شناخت بيشتر روش بتونی بينگرانی طی کنی. موفق باشی دوست با استعداد من.
ReplyDeleteفقط خونسرديتو حفظ کن
ReplyDeleteمنم هر چی میکشم از اين استعداد فوران کردمه(چشمک).... ولی چه کنم که کسی درک نمیکنه.
ReplyDeleteبهم سر بزن خوشحال میشم
من از 16 ساله گي همين فكرا رو ميكردم ...
ReplyDeleteمی دونم چی می گی
ReplyDeleteسلام از توجه شما ممنون با شرايط سنی همسالی که داريم بايد بگم شما خوشبختانه خيلی خونسردتر از من با اين قضيه برخورد می کنين من متاسفانه کارم داره به جنون می رسه احساس سرخوردگی شديد از طرف خودم .. خودم دارم خودمو له و لورده می کنم موفق باشی و پيروز
ReplyDeleteمن امير خودمون رو بيشتر دوست دارم.
ReplyDeleteامير بودن از همه ش بهتره
ReplyDeleteسلام امير هنوزم نوشته هات دلچسب پس بنويس
ReplyDeleteمن اينايی که گفتی هيچکدومو نميشناشم.. فقط امير ميشناشم و بس.... يه توصيه دوستانه.... اين پست رو پاکش کن ديگه هم تو اين مايه ها حرفی نزن.....
ReplyDeleteآخ آخ من همين حالاشم کلی فکر می کنم دارم دنبال هيچ می رم...هی همه ی خيال بافيهام درست از اب درميان می رم دنبالشون نميشه...به يکيشون بايد چسبيد...نه همه...تو هم همين کارو بکن يکيش رو انتخاب کن...بنويس...با جزييات...برو دنبالش ...حالا هم هدف داری...هم نقشه!:)
ReplyDeleteآره حس بديه!
ReplyDeleteیعنی من هنوز خونم مسموم نشده؟ باید احساس بدی باشه وقتی بفهمی داره دیر میشه... اون همه آرزو ، آخرش هیچی...
ReplyDeleteدارم به اين فک می کنم که ۲۰ سالمه... و دارم به ۲۸ سالگی فک می کنم..احتمالا ۸ سال ديگه وقتی به همين نتايج تو رسيدم ياد اين پستت می افتم!
ReplyDeleteاقا سر نماز ظهر يادت نره واسه برد اس اس و سوراخ شدن چندين باره لنگ دعا کنی!
ReplyDeleteامير خان توجه شما مزيد امتنان است....
ReplyDelete