در مورد پست قبلی انگار ماتريکس ها رو تلويزيون نشون داد که من متاسفانه نديدم. ولی نقد ۴ اش رو با اجرای دکتر عالمی ديدم.هر چقدر خود اين دکتر با شعور و با فرهنگ و باسواد و يک کلمه آقاست . اون دو تا مهمونش تعطيلات رسمی بودن.يارو فيلم رسون به استکبار جهانی و امپرياليسم آمريکا و اشغال عراق و افغانستان و در آخر صهیونیزم:))از تعجب برا ما که يه دونه دندون سالم نموند.همه ريخت. فيلم چی می گه اينا چی می گن
راستی تو اين چند روز بارونی من دارم فکر ٬ خاطره و... رو با قدم زدن زير باران می برم.من که فعلا احساس خوبی دارم تا ببينم باز کی حالم دوباره خراب می شه .می دونی ديگه اينکه ماهی يک بار پريود روحی بشم عادت می کنم:))
سلام ! اينجا هم هوا ابريه ، با ترنم دلنشين باران ، بسيار زيبا و دلنشين .... سرمستم ! اندکی از می و صد چندان از ياد عزيزان ! از ياد تو ، فريد و رئيس ممد!... نوای روح فزای لطفی هم جاريست ، آنجا که می گويد : ره دور و فرصت دير ، اما شوق ديدار منزل به منزل ميرود... آنچنان با اطمينان اين کلام سايه را جان می بخشد که راه بر هر ترديدی می بندد ! دل بسپار تاواريش ! ..... جای عزيز بودنتان چه خاليست ياران ! درين دست افشانی .....
می گن بگذرد والا نمی دونم راست می گن يا نه ولی بهر حال اميد به گذشتنش شايد بهتر از نااميدی باشه. نمی دونم چرا اين روزا دنيا اينطوری شده. انگار همه باهاش مشکل دارن. شايد هم دنيا همينطوری بوده ، ما تازه بزرگ شديم و درگير بلاهاش شديم.
سلام امیر عزیز ! نوشته هایت را بی کم و کاست خواندم و قلم ات را دوست دارم در ضمن آن نوشته به نام: مناز دلتنگی تو تمام می شوم را با اجازه برداشتم ! شاد باش و شاد زی
فکر نکن هیچ مرحم نداشت...زخم کهنه دلم علاج نداشت.....بین من اصحاب کهف فرق بسیار است.... که سکه من از ابتدا رواج نداشت......امیر اقا منم گمنام > خوبی > سال نو مبارک <
امير پس خوندن کل وبلاگ به اين نتيجه رسيدم که شما بسيار احساسی هستيد البته فکر ميکنم .خيلی دلم ميخواست با شما مناظره کنم در مورد تفکراتتون.شايد الان وقت خوبی نباشه .ميدونی مناظره و بحث منطق و عقلانيت ميخواد نه احساس. بهر حال مچکرم . راستی در مورد يادداشت اخرت نظر دادم . خيلی احساس خوبی پيدا کردم
اين پست رو پنجشنبه دهم فروردين خوانده بودم. نمی دانم چرا خيال می کردم چيزی هم برايش نوشته ام. اما ننوشته ام. خب حتمن نتوانسته ام بنويسم. ... جواب اينکه : من انگار خوبم. ... اما تو چطوری؟
مرسی از تبريکت. دل ما هم به همين درفشانی ها خوشه :) . اين دلگرفتگی ها همچين هم بی دليل نيست. يه چيزايی از قبل ها، يه چيزايی از دورها، يه چيزايی اون ته ها،...فقط گاهی اونقدر تعدادشون زياد می شه که دیگه حوصله سرشماری شون واست نمی مونه و همه چیزو به دلت می سپاری خواه تنگ بشه خواه خوش.
امير تا نقشه ی سر به نيست کردن ات را نکشيده ام دست از اين بد خلقی ها بردار.با احترامات خالصانه.راستی عشق سال های وبا را خوانده ای؟ مال مارکز است اثرش از مرگ هم بيشتر است کلی سر حال می آيی.
ای بابا هوای به این خوبی .حیف نیس !
ReplyDeleteدلت خوش اخوی !دلی که نگيره دل نيست.دل بايد بگيره ٬ بايد شاد شه که بشه بهش بگفت زنده...ميدونی
ReplyDeleteدر مورد پست قبلی انگار ماتريکس ها رو تلويزيون نشون داد که من متاسفانه نديدم. ولی نقد ۴ اش رو با اجرای دکتر عالمی ديدم.هر چقدر خود اين دکتر با شعور و با فرهنگ و باسواد و يک کلمه آقاست . اون دو تا مهمونش تعطيلات رسمی بودن.يارو فيلم رسون به استکبار جهانی و امپرياليسم آمريکا و اشغال عراق و افغانستان و در آخر صهیونیزم:))از تعجب برا ما که يه دونه دندون سالم نموند.همه ريخت. فيلم چی می گه اينا چی می گن
ReplyDeleteراستی تو اين چند روز بارونی من دارم فکر ٬ خاطره و... رو با قدم زدن زير باران می برم.من که فعلا احساس خوبی دارم تا ببينم باز کی حالم دوباره خراب می شه .می دونی ديگه اينکه ماهی يک بار پريود روحی بشم عادت می کنم:))
ReplyDeleteعادت می کنم= عادت کردم
ReplyDeleteسلام ! اينجا هم هوا ابريه ، با ترنم دلنشين باران ، بسيار زيبا و دلنشين .... سرمستم ! اندکی از می و صد چندان از ياد عزيزان ! از ياد تو ، فريد و رئيس ممد!... نوای روح فزای لطفی هم جاريست ، آنجا که می گويد : ره دور و فرصت دير ، اما شوق ديدار منزل به منزل ميرود... آنچنان با اطمينان اين کلام سايه را جان می بخشد که راه بر هر ترديدی می بندد ! دل بسپار تاواريش ! ..... جای عزيز بودنتان چه خاليست ياران ! درين دست افشانی .....
ReplyDeleteدل من نيز ...
ReplyDeleteهوای خانه چه دلگير ميشود گاهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي...
ReplyDeleteهمه چيزش خوب بود جز اين عنوانش...
ReplyDeleteآی گفتی امير جان.
ReplyDeleteاين نيز گذشت؟
ReplyDeleteآری اين نيز بگذرد .
ReplyDeleteاين نيز مطمئنا بگذرد ... :)
ReplyDeleteدلتنگی درست اما موقع باریدن..؟
ReplyDeleteman ham bazi vaghta badjori delam migireeeee hey javooni (gheshmak) pishe ma ham bia
ReplyDeleteآره حتما اين نيز بگذرد، همونطور که پيش تری ها گذشت.
ReplyDeleteبه قول استاد شهری: زير اين آسمان مينايی / چاره ای نيست جز شکيبايی
ReplyDeleteمگه تا حالاش و ا زاین بدترهاش نگذشته؟ پس از اين به بعدش هم میگذره ... يا حق!
ReplyDeleteاين دلتنگی ها فقط و فقط بايد نشست و نگاش کرد حتی خواب اين داروی فراموشی اثری نداره...
ReplyDeleteمی گن بگذرد والا نمی دونم راست می گن يا نه ولی بهر حال اميد به گذشتنش شايد بهتر از نااميدی باشه. نمی دونم چرا اين روزا دنيا اينطوری شده. انگار همه باهاش مشکل دارن. شايد هم دنيا همينطوری بوده ، ما تازه بزرگ شديم و درگير بلاهاش شديم.
ReplyDeleteابرها خيال رفتن ندارند گويا اسمان هم طرحي نو اندخته و صنعتي شده ان ابرهاي لطيف ونرم كجاست كه بازمزمه ي بادها نيز قهرميكرد چون لحاف پشم شيشه اسمان دلم را سخت پوشانده فووت رستم هم انهارا از جايشان تكان نميدهد
ReplyDeleteای بابا اين دلتنگي...اين گريههای گاه و بیگاه...اين اشکای بیخاصيت...اين غم بیدليل و بادليل...من که عادت کردم...نمیدونم میگذره يا نه؟؟ولی نکذره بهتره!اينجوری احساس میکنم زندهام!!!سر نمیزنی؟
ReplyDeleteسلام امیر عزیز ! نوشته هایت را بی کم و کاست خواندم و قلم ات را دوست دارم در ضمن آن نوشته به نام: مناز دلتنگی تو تمام می شوم را با اجازه برداشتم ! شاد باش و شاد زی
ReplyDeleteکجايی؟؟
ReplyDeleteدلم باران شمال و راه رفتن و خیس شدن می خواد اونطور که نفهمی اشکت خيست کرده يا بارون و اين نيز بگذرد...
ReplyDeleteاين نيز گذشت ؟ يه خبری از خودت بگذار .
ReplyDeleteهوا بدجوری خوب و بهاری شده!!!
ReplyDeleteمخلصم حاجی .. ندا بده درجا واست خودمونو بندازين رو مين!
ReplyDeleteدست نذار رو دلم..لازم نيست از مرگ بگويی تا اشک هايم را به تماشا بنشينی باور کن وقتی از زندگی می گویم گريه ام می گيرد.. عيدت مبارک..
ReplyDeleteمثل احمق ها دل ام برات تنگ شده
ReplyDeleteآهنگ سياوش قميشي گوش نکن، ايشالا باز ميشه :)
ReplyDeleteفکر نکن هیچ مرحم نداشت...زخم کهنه دلم علاج نداشت.....بین من اصحاب کهف فرق بسیار است.... که سکه من از ابتدا رواج نداشت......امیر اقا منم گمنام > خوبی > سال نو مبارک <
ReplyDeleteزندگی یعنی یک سار پرید از چه دلتنگ شدی؟
ReplyDeleteسلام.خوشحال ميشم به منم سر بزنی.شاد باشی.
امير جان موندم تو سرکارت چيکار ميکنی از صبح تا شب... وقتی ميبينم جلوی آيديت نوشته busy at work همیشه منتظر یه پست جدیدم....
ReplyDeleteمی گذره ديگه نگذره که امان امان ميشه....
ReplyDeleteمرگ تلخه . بهش فکر نکن. زندگی رو بچسب و اونو شيرين کن.
ReplyDeleteسلامتی - سروری - سالاری - سربلندی - سرور - سرفرازی و سعادت را که بهترين ۷ سين سال است برايتان آرزو دارم. سال نو مبارک.
ReplyDeleteاوهوم!...الانم هوا ابريه!! گرفته!
ReplyDeleteمن نمیدونم چرا تا حالا با این تایید کامنتها مشکلی نداشتم ولی مثل اینکه خیلیها داشتن! راستی دمت گرم! تو ليست محبوب ترين ها بودی
ReplyDeleteامير پس خوندن کل وبلاگ به اين نتيجه رسيدم که شما بسيار احساسی هستيد البته فکر ميکنم .خيلی دلم ميخواست با شما مناظره کنم در مورد تفکراتتون.شايد الان وقت خوبی نباشه .ميدونی مناظره و بحث منطق و عقلانيت ميخواد نه احساس. بهر حال مچکرم . راستی در مورد يادداشت اخرت نظر دادم . خيلی احساس خوبی پيدا کردم
ReplyDeleteاين پست رو پنجشنبه دهم فروردين خوانده بودم. نمی دانم چرا خيال می کردم چيزی هم برايش نوشته ام. اما ننوشته ام. خب حتمن نتوانسته ام بنويسم. ... جواب اينکه : من انگار خوبم. ... اما تو چطوری؟
ReplyDeleteمعمولا اولای سال اينجوريه..درست ميشه....
ReplyDeleteچطوری پسر؟
ReplyDeleteمرسی از تبريکت. سال نوی تو هم مبارک باشه و يه دنيا موفقيت و دلبازی برات آرزو ميکنم :)
ReplyDeleteمرسی از تبريکت. دل ما هم به همين درفشانی ها خوشه :) . اين دلگرفتگی ها همچين هم بی دليل نيست. يه چيزايی از قبل ها، يه چيزايی از دورها، يه چيزايی اون ته ها،...فقط گاهی اونقدر تعدادشون زياد می شه که دیگه حوصله سرشماری شون واست نمی مونه و همه چیزو به دلت می سپاری خواه تنگ بشه خواه خوش.
ReplyDeleteامير تا نقشه ی سر به نيست کردن ات را نکشيده ام دست از اين بد خلقی ها بردار.با احترامات خالصانه.راستی عشق سال های وبا را خوانده ای؟ مال مارکز است اثرش از مرگ هم بيشتر است کلی سر حال می آيی.
ReplyDeleteخدا نکند هنوز برای اين پسر ارزوها داريم.
ReplyDeleteدرود....فکر می کردم شما هم مثل همه قالب وبلاگ تون رو عوض کنين....خوبه ....به روز و بهروز باشين....به خواهر درود بگين. بدرود
ReplyDelete