Thursday, September 17, 2009

فردا

امروز صبح زود آمدم ولایت...فردا صبح زود به امید خدا می آیم تهران...دلم نمی آید فرصت تجربه آن فضا را از دست بدهم


پی نوشت: یک وقتی باید بیاییم بنویسیم این شب ها، آن لحظات آخر قبل بیرون آمدن از خانه به چه فکر می کنیم؟ چه حسی داریم؟ از ترس های آن دم آخر، از امید ها و رویا ها...یک بار باید از آن لحظه های آخر بنویسیم

8 comments:

  1. بعضی از باران ها هم عقل را از سر آدم می شوید

    ReplyDelete
  2. بعضی از باران ها هم عقل را از سر آدم می شوید

    ReplyDelete
  3. برای من که کوه غم اورد هزار ماشا ا...

    ReplyDelete
  4. برای من که کوه غم اورد هزار ماشا ا...

    ReplyDelete
  5. لایک برای عرفان به توان n
    خووووووووش به حالتون و باران و يك مسير سبز و طولاني! رسمن غبطه و حسادت و هر چيز مشابهي هجوم اورد بهمان!

    ***
    چند تا پست رويايي كه يكهو قبل يه روز گنگ نوشته شود دل ادم هراسان مي شود ناخوداگاه!
    پ.ن:
    منظورم از "رويايي" استفاده از كلمه ي روياست و روياهاي اين روزهايمان.

    ReplyDelete
  6. لایک برای عرفان به توان n
    خووووووووش به حالتون و باران و يك مسير سبز و طولاني! رسمن غبطه و حسادت و هر چيز مشابهي هجوم اورد بهمان!

    ***
    چند تا پست رويايي كه يكهو قبل يه روز گنگ نوشته شود دل ادم هراسان مي شود ناخوداگاه!
    پ.ن:
    منظورم از "رويايي" استفاده از كلمه ي روياست و روياهاي اين روزهايمان.

    ReplyDelete
  7. با عرفان شدیدن موافقم!

    ReplyDelete
  8. با عرفان شدیدن موافقم!

    ReplyDelete