Thursday, October 7, 2010

عنقای قاف غربت

«برای اشک غصه مباید خورد، هزار هزار بار اندوه بدرقه راه آن بغضی که امان اشک شدن نمی‌یابد»


اینو یه آدم عاقل برام تعریف کرد

3 comments:

  1. سلامبرامیر.
    خوش به حال خودم بغض نکرده اشکم در میاد.

    ReplyDelete
  2. وقتی خودم یه سرمای بدی تمام روحم رو در اغوش گرفت...همین کمه همین...اشک پس این بغض تو گلو مانده

    ReplyDelete
  3. مذاقم با عاقلان خوش نمی اید.عاشق اشک را چگونه می بیند؟

    ReplyDelete