از ناامیدی ننویسید،از رفتن نگویید.ریشه ها،ریشه هایمان را چه کنیم؟برویم که چه بشود؟آزاد باشیم تا بگوییم و بنویسیم؟بخاطر خدا کسی برایم بگوید دور از سرزمین مادری از چه بگوییم؟از چه بنویسیم؟
می فهمم که ما اینجا گرفتار شده ایم،می فهمم که ما روی هملت را سفید کرده ایم از فرط دودلی میان ماندن و رفتن،می دانم که روزهایی مثل امروز رفتن، نه انتخاب که ناگزیر است .اما با همه اینها من دلم رضا نمی دهد به رفتن،تصور این که فکر کنم توانستند مرا از خانه ام بیرون کنند،آواره و سرگردان؛دق کشم می کند.اگر قرار است دق کنم چرا در خانه نباشم؟چرا همین جا در ایران نمانم؟
من،ما اینجا ریشه در خاکیم.این خاک حق ماست و ماندن جنون متبرکمان،خسته می کنند خودشان را که برای تاراندن مان دست به هر کاری می زنند...آخرین دقایق پیش از سپیده دم تاریک ترین لحظات شب است و من به سحر، به صبح ایمان دارم.ریشه هایم،ریشه هایمان از همین امید سیراب می شود در دل خاک مادر...محض دل مادر،محض خاطر ایران از رفتن،از ناامیدی نگویید!
ناامیدی خیلی بده؛ بابا هنوز خیلی اوضاع بد نشده؛ ما می تونیم بسازیمش
ReplyDeleteدل قوی دار سحر نزدیک است....
ReplyDeleteهر چیزی رو هرقدرم بد باشه/میشه دوباره ساخت!
تکلیف اونهایی که رفتن چی میشه پس.... دلم گرفت ارباب.... دلم بد جوری گرفت...
ReplyDeleteاندکی(؟) صبر سحر نزدیک(؟) است...
ReplyDeleteآخه جناب امیرحسین
ReplyDeleteریشه در خاک دار من عاشق ایرانم ولی مگه چند بار زندگی می کنی که بمونی و بسازی ؟؟؟ برای چی؟ برای ریشه؟ این ریشه رو شاید تو نه ولی بچه های ما میکنند . دلم گرفت خیلی ایران رو دوست داشتم ولی نمیشه ساخت نمیشه ولی ای کاش منم امید شما رو داشتم دوستان
دوست داشتم این پستت رو... همه چی رو خوب گفتی
ReplyDeleteچیزی که این روزا حالمو بیشتر بهم می زنه کسایی هستن که رفتن اونور و تنها کسایی هستند که ماجراها و اوضاع مضحک اینجا رو واسه خودشون تو فیس بوک و اینور اونور لینک می کنن و باهاش تفریح می کنن، از طرفی اداعای میهن دوستی هم می کنن...
این داستانا از دور خوش و مضحکه، تو اینجا درد داره...
بشر انتخاب میکنه که کوچ کنه... ذاتن مهاجر نیست
وقتی هیچ تعلقی نداری ..بدون ریشه..موندن و رفتن هیچ فرقی نمی کنه!
ReplyDeleteامیر حسین چند بار زندگی می کنیم که این یه باروش و بخوایم همه اش بجنگیم؟پس کی زندگی کنیم؟؟؟
همیشه گفتم اینا این کارها را می کنن تا من وتو را از ایرانمون فراری بدن بعد تو این سرزمین هرکاری دوست دارن بکنن. اما من می مونم و اونجور که دوست دارم زندگی میکنم و این عین مبارزه اس در این شرایط و حالا چقدر قشنگ حرف دلمو زدی. بزار اونا که فقط می خوان زندگی کنن و خوش بگذرونن برن ایرانم من رهات نمی کنم خیالت راحت من تا آخرش باهاتم
ReplyDeleteايران اي مرز پر گوهر خاكت سرچشمه ي هنر
ReplyDeleteمنم با موندن موافقم،هيچ جا خونه ي آدم نميشه،مي مونم و مي سازم و همين ساختن و تلاش كردنه كه بهش ميگن زندگي!
موندن به چه قیمتی؟ چیزی نمونده که حتی بخوای نگران از دست دادنش باشی...
ReplyDeleteرفتن همیشه پر غمه,.
ReplyDeleteاینم هست...
ReplyDeleteاگر مجری و پول کافی داری هرچه زودتر از آنجا کنده شوی به نفعت است .فقط و فقط آمریکا. البته با ذکر دو مطلب مهم تجردو پول
ReplyDeleteچرا من به هر چی که فک می کنم , روز بعد می بینم این جا یه عالمه در بارش نوشته شده؟!
ReplyDeleteبا فیلم ها و آهنگ ها هم ذات پنداری می کنیم! اما من با این وبلاگ همذات پنداری می کنم.با تک تک جملاتش.با تمام تلاش نویسنده اش برای درک اعماق زیرین وجودش, برای پذیرفتن خودش