Saturday, October 3, 2009

در رثای وبلاگ هایی که دیگر خواندنی نیستند

وبلاگ هایی بود که می خواندمشان. یعنی با ذوق می خواندمشان. سر هرمس، آیدا و چند نفر دیگر. همیشه هم بابت خوب نوشتن هایشان پز می دادم. خلاق و معرکه می نوشتند. از این بچه ها، یاد می گرفتم. برایم مثل عکاس هایی بودند که به من مدام یاداوری می کردند به سوژه ای واحد می شود چقدر متفاوت نگاه کرد و نتایج زیبا گرفت.


از یک جایی به بعد گودر پایش باز شد به وبلاگ نویسی دوستان. بعد مرز بین گودر و وبلاگ ها از بین رفت. نوشته ها تبدیل شد به مجموعه در همی از فیلان، الخ، بلاه بلاه، سوشالایز و جنرالی و لوکالی...بعد آدم دیگر حس می کرد دارد به دست نوشته های سران انجمن فراماسونری نگاه می کند. نوشته ها داشتند به تو یاداوری می کردند ببین اینها مال تو ی خواننده نیست، بزن به چاک!


دیروز دوستی نوشته که بابا جان ها! نکنید این کار را. ما را از خودتان محروم نکنید. دوست دیگری هم آمده نوشته ما حق داریم خوانندگانمان را انتخاب کنیم و پیه از دست دادن خواننده عام را به تنمان بمالیم و برای جمع خاص بنویسیم. جسارتن خواستم خدمت حضرات عرض کنم من یکی خیلی وقت است این ندای«نوشته فوق هیچ ربطی به تو ندارد» را درک کرده و در کمال تاسف برای خودم که از لذت خواندنتان محروم شده ام، کمتر سراغ وبلاگ هایتان می آیم.سراغ هر کسی که بازتولید ادبیات نوشتاری شما را هم انجام دهد ایضن. اصلن کافی است متنی فیلان یا الخ یا سوشالایز داشته باشد بعد من راهم را بگیرم بروم پی کارم.


تا اینجای کار شما می توانید به رمز گذاری هایتان ادامه بدهید من هم می توانم با حسرت شما را نخوانم. سوال شاید این باشد که وضع موجود، وضع دلپذیری است؟ این همان چیزی است که ما دنبالش هستیم؟ که وبلاگستان بشود جزیره لاست، شما باشید و ما که همان دیگرانیم و غریبه؟نمی گویم ما را بازی بدهید، در خواست می کنم بازی هایتان را از گودر وارد وبلاگ ها نکنید، بگذارید حظ خواندن نوشته هایتان همچنان با من و ما بماند...خلاص!

11 comments:

  1. من با کلیت مطلبی که نوشتی موافقم ارباب اما به شخصه این الخ و فیلان و بلاه بلاه و قص علی هذا برام اونقدر ها که برای شما دافعه داره ظاهرا، غیر قابل تحمل نیست؛ اعتراف می کنم حتی بعضی وقتها سعی کردم  به جای کروزوئه وار در انتظار مفر بگردم، خودم رو هل بدم توی این جزایر تازه سر از آب در اوره...

    ReplyDelete
  2. من با کلیت موضوع موافقم اما اگر طوری باشد که همه سر در بیارن از این اصطلاحات خب بهتره! چرا باید دایره مخاطبان رو تنگ کرد؟ نمی شه راهی پیدا کرد که هر کس هر طور دوست داره بنویسه ولی خواننده هایی رو که از مدتها قبل با نویسنده آشنا بودند را هم بازی داد؟ به هر حال اجبار دیگران به طور دیگری نوشتن، شاید منطقی نباشه ولی راه دادن بقیه به بازی نباید قاعدتاً این قدر پیچیده باشه

    ReplyDelete
  3. اره دقیقا باهات موافقم..دیگه حال نمیده خوندنشون

    ReplyDelete
  4. من که هنوز فید وبلاگمو فعال نکردم به جهت جلوگیری از انقلاب مخملی گودر ، ولب کار از کار گذشته ، وبلاگ واقعا شده یه دفترچه گوشه یه گنجه  ... شاید هم بد نباشه

    ReplyDelete
  5. چه بحث خوبی درگرفته...چون جدی من خیلی وقت است از روی خیلی از وبلاگهایی که زیاد دوستشان داشتم سرسری می گذرم و چیز زیادی سردر نمی آورم.فعلا فقط ال برایم رمزگشایی شده!!

    ReplyDelete
  6. از اولش هم به نظر من چیز جذابی نبودند. از اولش هم مث چند تا تینیجر که دور هم جمع شدند و یه جور خاصی حرف میزنن و میخوان بگن خیلی حالیمونه. یا مث این خواهر مادرای سیندرلا که تا به هم میرسن تو جمع شروع میکنن به زبون تانزانیایی غیبت کردن که "آی مردم ما رو نیگا! دلتون کیای بشه که ما بلدیم یه جور دیگه حرف بزنیم!" در عجبم از اون دوستی که گفته با این روش داره مخاطب خاص!!! جذب میکنه. این تقسیمات معظم له در زمینه "آحاد و نخبگان" ژس به ایشون هم سرایت کرده :‌ ))

    ReplyDelete
  7. البته چه همه و خیلی  از بلاه بلاه ها راهم اضافه باید کرد دوست عزیز... نوشتن سخت می شود توی انتخاب واژه می مونه آدم که شبیهش دو میلیون بار تکرار نشده باشد ...دلم پر بود از همین ها که گفتید...

    ReplyDelete
  8. The Knight of DarknessOctober 3, 2009 at 8:20 PM

    به نظر من وقتی وبلاگی برای تو نوشته نمیشه نخونش، مخاطبان خاصش بخونن، وقتی کسی خودش میگه برای تو نمی نویسم برای یه جمع خاصیه یعنی خیلی راحت داره میگه تو یه غریبه ای، با اینکه ممکنه از اول تا آخر بلاگش رو همیشه خونده باشی باز یه مهمون ناخونده ای چون خودی نیستی

    ReplyDelete
  9. منم موافقم...ولی هنوز می‌خونمشون...

    ReplyDelete
  10. جانا سخن از زبان ما گفتی.

    ReplyDelete
  11. چن وقت پیش میرزا پیکوفسکی هم گفت آهای به هوش باشین که خیلی دارین شبیه میشین...

    ReplyDelete