لیوان، یخ، جین، سودا...کار را راه می اندازد این اربعه اما کافی است فقط یکبار تجربه کرده باشید که یک برش کوچک لیمو ترش چه طعم غریبی به معجونتان می دهد...بعد با خودم داشتم فکر می کردم آدم هایی هستند که میان زندگی نقش همان لیمو ترش را بازی می کنند. بدون آنها هم همه چیز سر جای خودش هست و زندگی می گذرد فقط زندگی کوفتی دیگر طعم ندارد، لذت ندارد، شگفتی ندارد... بی لیمو ترش زنده ایم فقط بخدا، زندگی نمی کنیم!
تقریبن همیشه میخونمت! ایندفعه گفتم یه کامنتکی هم بذاریم محض به جا آوردن مرام وبلاگستانی! بیشتر با متن قبلیت حال کردم، من خودم دایی ام، پینوکیوای هم هستم اما خواهرزاده هام فعلاً بچه ان و تو عالم بچگی زرنگی های خودشونو که فعلاً دارن! امیدوارم به داییشون نرن، واضح و مبرهن است که در این صورت خدشه ای در مرتبه ی حلال زادگی وارد نخواهد شد! حالا این از کجا اومده من نمیدونم! کمی در کهن الگوها جستجو کن شاید سرنخی پیدا کردی!
ReplyDeleteاوضاع بی لیمو ترشی هم بد اوضاعیه! با این متن لیموترشیت، آبلیمو زدی بر زخم های التیام نیافته ی پیکر چاک چاک این دل ساده و خوش خیال ما! میسوزه ولی حالم میده!!
زنده ایم فقط بخدا زندگی نمی کنیم!
ReplyDeleteو کمی نمک به همهی اینها اضافه کن تا مزهاش کامل بشه. بعضی ها نقش نمک رو بازی می کنند. با اونا و بی اونا هم زندهایم و هم حتی زندگی میکنیم ولی اگر باشند بهتره؛ مزهی زندگی کاملتره
ReplyDeleteآقا من که میگم همه ی آدمهای عالم نقششون در حد همین نمک و آبلیمو ست که شما عرض می کنید؛ استثنایی وجود ندارد!
ReplyDeleteهمه دردسرها هم از همون یک بار امتحان لیموترش می یاد تازه می فهمی داشتی یه عمر چه زندگی بی مزه ای را مزه مزه می کردی
ReplyDelete