Friday, October 30, 2009

لیمو ترش

لیوان، یخ، جین، سودا...کار را راه می اندازد این اربعه اما کافی است فقط یکبار تجربه کرده باشید که یک برش کوچک لیمو ترش چه طعم غریبی به معجونتان می دهد...بعد با خودم داشتم فکر می کردم آدم هایی هستند که میان زندگی نقش همان لیمو ترش را بازی می کنند. بدون آنها هم همه چیز سر جای خودش هست و زندگی می گذرد فقط زندگی کوفتی دیگر طعم ندارد، لذت ندارد، شگفتی ندارد... بی لیمو ترش زنده ایم فقط بخدا، زندگی نمی کنیم!

5 comments:

  1. تقریبن همیشه میخونمت! ایندفعه گفتم یه کامنتکی هم بذاریم محض به جا آوردن مرام وبلاگستانی! بیشتر با متن قبلیت حال کردم، من خودم دایی ام، پینوکیوای هم هستم اما  خواهرزاده هام فعلاً بچه ان و تو عالم بچگی زرنگی های خودشونو که فعلاً دارن! امیدوارم به داییشون نرن، واضح و مبرهن است که در این صورت خدشه ای در مرتبه ی حلال زادگی وارد نخواهد شد! حالا این از کجا اومده من نمیدونم! کمی در کهن الگوها جستجو کن شاید سرنخی پیدا کردی!
    اوضاع بی لیمو ترشی هم بد اوضاعیه! با این متن لیموترشیت، آبلیمو زدی بر زخم های التیام نیافته ی پیکر چاک چاک این دل ساده و خوش خیال ما! میسوزه ولی حالم میده!!

    ReplyDelete
  2. زنده ایم فقط بخدا زندگی نمی کنیم!

    ReplyDelete
  3. و کمی نمک به همه‌ی اینها اضافه کن تا مزه‌اش کامل بشه. بعضی ها نقش نمک رو بازی می کنند. با اونا و بی اونا هم زنده‌ایم و هم حتی زندگی می‌کنیم ولی اگر باشند بهتره؛ مزه‌ی زندگی کاملتره

    ReplyDelete
  4. آقا من که میگم همه ی آدمهای عالم نقششون در حد همین نمک و آبلیمو ست که شما عرض می کنید؛ استثنایی وجود ندارد!

    ReplyDelete
  5. همه دردسرها هم از همون یک بار امتحان لیموترش می یاد تازه می فهمی داشتی یه عمر چه زندگی بی مزه ای را مزه مزه می کردی

    ReplyDelete