Monday, October 26, 2009

در تکاپوی معنا

آیین ها...ذهنم چند روزی است که گرفتار این مفهوم است. به زندگی قبل از تسلط مدرنیته که نگاه می کنی آیین ها و سنت ها چه در زندگی فردی و چه زندگی اجتماعی نقش مهمی داشته اند. یکی از مهمترین کارکردهای آیین ها، تفکیک فضاهای مختلف زندگی و بخشیدن معنا به هر بخش زیستن است. به عنوان مثال در بسیاری از سنت ها، پسر بچه ها به هنگام رسیدن به سن بلوغ، از تمام خویشان و اشنایان مونث جدا شده و در جایی دور با مردان قبیله یا خانواده به مدتی معین زندگی می کردند. پسربچه در آن ایام رازهای مردانگی را از مردان می آموخت و به تعبیری به مردانگی تشرف میافت و پس ازطی این آیین دیگر مرد محسوب می شد. سنت هایی از این دست بی شمارند، در سینما پارادایزو پسرک برای اینکه ثابت کند مرد شده به جای شلوارک، شلوار پوش شده بود. آیین ها و سنت های گذار عبور از فضایی به فضای دیگر را تعریف می کنند و به زندگی معنا و بعدی مقدس می بخشند. رقص مردان قبیله قبل از شروع جنگ، سنتهای تولد، ازدواج و مرگ، همه و همه آیین هایی برای عبور از آستانه و تلاش برای تفکیک فضاهای مختلف زیستن هستند.


من حتی فکر می کنم شاید بشود برای نماز های پنج گانه اسلام نیز کارکردی تفکیکی قائل شد. دوگانه صبح نوید آغاز یک روز کاری را می دهد. چهارگانه ظهر فرصتی برای خلوت و پرداختن به خویش بعد از چندین ساعت کار روزانه، چهارگانه عصر پیام پایان کار آن روز، سه گانه مغرب سلام به خویشتن و شروع زمان عیش با خود بودن و چهار گانه عشا، شکر برای روزی که زیسته ایم و کسب آمادگی برای سفر به جهان بی کران خواب و رویا ها...معنا گمشده زندگی ماست. ما برای حس خوشبختی محتاج معناییم. اهمیتی ندارد که چقدر موفقیم یا ناکام؛ خوشبختی از آبشخور پیروزی یا شکست ما تغذیه نمی کند. درخت شادکامی ریشه در حس معنا دارد و سنت ها پل ارتباطی میان انسان و معنا، آدمی و راز مقدسند.در تلاش چند قرنی خویش برای کشف جهان، ما کمر به کشتن راز بسته ایم. ما سنت ها را از معنا تهی، آیین ها را تضعیف و جهان را ساده کرده ایم. رفتار غلط متولیان ادیان و پدرسالاران مدعی سنت، تلاش علیه معرفت درونی آیین ها را موجه نشان می داد. انسان مدرن برای کسب حق آزاد زیستن، تاک و تاک نشان را به اجبار یکجا هدف گرفت اما در پی آن با کمبودی عمیق در عمق روحش مواجه شد. فقدان سنت و آیین به حذف معنا انجامید و بدون معنا تمام دستاورد های جهان نیز بی حاصل شد.


وقتی به هزار و یک دلیل نشود به آیین های جمعی برای یافتن معنا پناه برد شاید چاره ی کار در طراحی سنت هایی شخصی برای زندگی فرد فرد ما باشد تا بتوانیم فضاهای مختلف زندگی را از یکدیگر تفکیک کرده به آن معنا ببخشیم. دارم تلاش می کنم برای زندگیم  آیین هایی طراحی کنم. آیین هایی که به یمن آنها بشود فضای روز، شب، خانه، کار، عشق، خانواده، دوستی و بسیاری فضای های دیگر را از هم تفکیک کرد و به تک تکشان معنا بخشید. آیین هایی سازگار با امیرحسینی که شناخته ام: رقصیدن، مراقبه، نوشیدن چای سیب، استحمام...معنا جایی میان همین کارهای عادی است اگر بعد رازآمیزشان درک شود و خوشبختی جایی میان همین معنا اگر ارتباطشان به درستی برقرار شود، ارتباطی به یمن آیین ها! 

8 comments:

  1. سلام وب قشنگي داري اگه از وبم خوشت اومد لينکم کن من هم لينکت ميکنم دمت گرم
    منتظرتم

    ReplyDelete
  2. چرا باید به دنبال آیین خاصی بود؟آىا تنها راه نجات بشر داشتن دین است؟

    ReplyDelete
  3. قاطعیتی در کار نیست. چند قرن طول کشید تا انسان بفهمه پشت گردش خورشید به دور زمین هم قاطعیتی نیست. قرن ها طول کشید تا انسان بفهمه سهم ژنتیکی مرد و زن در بچه یکیه ولی هنوز نتونسته از باور رازمدارش بر تخصیص مساوی حقی مثل حضانت غلبه کنه. قبلن هم بهت گفتم که آسیبی که این آیین ها در طول زمان به انسان زدند از خیرشون بیشتر بوده. حقیقت هم البته خالی از آسیب نیست و انسان رو وادار میکنه به فکر مرهم و درمان بیافته. من از اون دست آدمهایی هستم که ترجیح میدم با شک و ظن و به بدیهیات ذهن افراد نگاه کنم.
    نیازی به تشکر نیست چون من حتمن متن خوب رو می خونم و درباره اش فکر می کنم. حتی وقتی باهاش مخالفم دیگران رو (اینجا با لینک دادن و شر کردن و ...) دعوت می کنم به خوندنش. با کامنت گذاشتن و نوشتن نظرم هم مخاطبین رو دعوت می کنم به فکر کردن درباره اش. هیچکدوم از اینها هم معلول خودبزرگ‌بینی و در جای حق نشستن نیست.

    ReplyDelete
  4. امیر چیزهایی که در مورد نماز و برخی آیین ها گفتی تازه مقداری از دریای بیکرانیه که هست .بطور مثال من در مورد نماز وقتی یه مقدار کوچیکی از تاثیراتش رو از بعد متافیزیکی یاد گرفتم تجربه کردم اون هم نه با دلایل دینی و اسلامی که با واقعیتی که ثابت شده.آب شدم از روزهایی که گذاشتم به راحتی قضا بشه!
    برای من هر چه که معنا نداشته باشه بیهوده است و جالبه که معنا یافتن و معنا بخشیدن به زندگی از ابعاد زنانه وجود ماست.

    ReplyDelete
  5. چه قدر دقیق نوشته ای.. چه قدر زیبا...

    یاد روباه شازده کوچولو افتادم.

    زندگی بدون آئین ها ذوقی چنان ندارد.

    ReplyDelete
  6. نمی دونم چرا ناخودآگاه یاد هند افتادم شاید دلیل اینکه هندیها با وجود اونهمه مشکل این قدر شادند و راضی همین استفاده درست از معناها باشه

    ReplyDelete
  7. یک فرقی هست بین "معنادار بودن" و "معنا بخشیدن". وقتی به این جا رسیدی که در پس این همه رازنما معنایی نیست، باید خیلی هنرمند باشی تا بتونی زندگی آیینی رو از نو آغاز کنی. میشه یه عمر دلخوش بود که کمی دورتر از خونه ما چاه آبیه که به وقت خشکسالی به دادمون میرسه ولی وقتی رفتی و دیدی که چاه خشکیده، به این سادگی نمی تونی خودت رو با حقپنداری سراب آروم کنی. خشکیدگی حقیقته و البته حقیقتیه دوست نداشتنی.
    چیزهایی که تو پاراگراف آخر گفتی هم اگرچه میتونن بهونه های کوچیک خوشبختی باشن و من با اهمیت دادن بهشون موافقم اما تفاوت ماهوی دارند با اسطوره و آیین های اسطوره ای و رازمحوری. من برای کسایی که در مقابل حقیقت قافیه رو نمی بازند و سر به بیابون نمیذارن احترام زیادی قائلم. معتقدم کسی که یاد میگیره با حقیقت همنشین باشه و به زندگی ادامه بده، آدم شجاعیه و بختش در این که از کشاکش روزگار سر سالم به در ببره بیشتره.

    ReplyDelete
  8. بی نظیر بود این نوشتتون .خیلی وقته که درگیر یه همچین مسئله ای بودم ولی نمی دونستم چطوری باید با جزییات بیشتر نسبت به این مسئله فکر کنم .مرسی که نوشته هاتون رو دید و نگاه عمیقتون رو با ما هم درمیون می ذارید شاید یه شاهراهی برای کسی بشه .موفق باشین

    ReplyDelete