Sunday, October 11, 2009

باریک و تاریک

نقل یه بار دو بار نیست خان دایی...همه یه دفه از رو پل صراط می گذرن و خلاص؛ ما زندگی مون طی شد رو صراط...همه ی عمرمون شده لبه تیغ خان دایی، همه ی عمرمون!


 

3 comments:

  1. اصلا فکر نکنم هیچ کس بتونه سه سال بیاد یه وبلاگ رو بخونه و فکر کنه که اون وبلاگ مال یه نفر دیگه است اما مال یه نفر دیگه تر باشه!
    خیلی خوشحالم که کامل ذکر کردم اسم رو. که بلاخره بعد از این همه سال از خنگولیت در بیام!
    من هدیه هستم
    بختیاری می شناسه من رو
    میثم هم
    رضا هم
    آیدین هم
    و یکی دیگه هم هم!
    سه سال و سه هفته و سه روز پیش در خونه ی میثم توسط رضا و میثم به خرسیت رسیدم
    شدم خاله خرسه
    تائیدش رو هم از همه ی اونهایی که می شناختم گرفتم
    حالا می شناسی من رو؟
    یا باید بیشتر معرفی کنم؟

    ReplyDelete
  2. می شه خواهش کنم راجع به کلاسهای یونگ یه مقدار اطلاعات به من بدید.ممنون می شم.

    ReplyDelete
  3. خب من الان گیجم هنوز
    شما همون آقای 4 شونه ی قد بلند بد اخلاق (با عرض پوزش!) هستی که با یه خانوم بسیار با شخصیت و گل اومده بودی؟

    ReplyDelete