Thursday, October 8, 2009

شفای هر زخم در خون همان زخم است

جوزف کمپبل در قدرت اسطوره اش یاداوری می کند تا میانه های قرون وسطی، دو نوع عشق میان مردمان در غرب شناخته می شد: عشق آسمانی- آگاپه- و میل زمینی خواستن تن- اروس- اما ناگهان مفهوم سومی به نام دلدادگی- آمور- در اشعار تغزلی تروبادور ها و شوالیه ها بروز یافت. آمور نیای عشق رومانتیک امروزی است


 چرا عشق رمانتیک تا بدین حد در عصر حاضر اهمیت میابد که به مذهب غالب بسیاری جوامع بدل شده و هر چیز دیگری را می توان در محرابش قربانی کرد؟ از قرون وسطی تا به امروز چه تغییراتی را از سر گذرانده ایم؟ عشق رمانتیک دارد چه خلایی را در روح انسان مدرن می پوشاند؟ چرا رومنس در ذات خود بذر مرگ و نافرجامی دارد؟


فکر کنم به زودی آماده باشم کم کم مکاشفه در این مورد را با شما شریک شوم!

6 comments:

  1. این یعنی تا قبل از میانه های قرون وسطی عشق به این مفهوم وجود نداشت؟؟؟ مگه میشه ؟ دیگه شرمنده ما سوالاتمون از همین الان شروع شد

    ReplyDelete
  2. به نظرم میرسه که در دنیای واقعی انقدر دچار روزمرگی های دردناک و غیر ممکن های بی مزه ی تلخ مزه شدیم که مجبوریم به دنیای سانتیمانتالیسم و رومانتیسم هر چند با علم به غیرممکن و بعید بودن ,پناه بیاریم و همچنان از معشوق بتی بزرگ بسازیم و پرستش کنیم و "هر چیز دیگری را در محرابش قربانی کنیم"

    ReplyDelete
  3. یا للعجب!

    ReplyDelete
  4. چقدر ذوست داشتم منم جایی در دنیای تو داشته باشم ...

    ReplyDelete
  5. همین دورو برا.،

    ReplyDelete
  6. عشق یه چیز نیست انگار چند تا دوره و مرحله است که هر مرحله اش یک تجربه عمیق و بزرگه..اما من هیچ وقت براش معنایی پیدا نکردم.

    ReplyDelete