دختری بود توی زندگیم که من بد صدمه زدم به او...آدم با خودش تعارف ندارد رسمن ویرانش کردم.عمدی نداشتم، نمی خواستم صدمه بزنم، از بد حادثه برای او بود یا برای من، میان یک پوست اندازی تام و تمام من، با هم آشنا شدیم. خودم را نمی شناختم، نمی دانستم از زندگیم چه می خواهم، چه نمی خواهم، زخمی بودم، خلاصه اش کنم ویران بودم.
آمد، دل برد، دل داد و خیلی خیلی بیشتر از تصور ممکن برای یک انسان، پای دل دادنش ایستاد. من کم کم داشتم می فهمیدم اینکه بدانی از زندگیت چه نمی خواهی کافی نیست، باید بدانی چه می خواهی، باید بروی پی یافتنش. بعد هی شکاف بین تصویری که کم کم از خودم کشف می کردم و آنچه که معشوق آن روزهایم می شناخت بیشتر و بیشتر شد. بهانه گرفتم، ایستاد؛ دور شدم، ماند؛ رنج دادم، صبوری کرد و بالاخره من رها کردم و رفتم. آنکه این وسط مثل ترسوها رفتار کرد من بودم که حتی جسارت نداشتم یکبار رو راست توی چشم هایش نگاه کنم و بگویم ببین! من این رابطه را نمی خواهم.
آمدم بیرون ، سختی کشید و می دانم رنج برد: خیلی زیاد و من نفهمیدم هرگز چقدر...نفهمیدم تا روزگار مرا نشاند روی یک صندلی دقیقن انگار همان جایی که روزی او نشسته بود. میان رنج کشیدن ها و بغض ترکاندن ها، بار ها با خودم فکر کردم «بسوز پسر جان که یک روز همین طور کسی را سوزاندی...شاید حتی سخت تر»
من واقعن فکر نمی کنم آدم ها بخاطر اشتباهاتشان تاوان بدهند، من می دانم که آدم با اشتباهاتش آدم می شود. من می دانم واقعن قصد صدمه زدن به او را نداشتم، هر چند که بار نادانی من بر دوش او ماند...الان شاید دوسال و نیم بیشتر است که آن رابطه تمام شده...بار ها خواستم بروم بگردم پیدایش کنم بگویم ببین من معذرت می خواهم. ببین من با همه روح و جانم رنج را تجربه کردم وحالا می فهممت مرا ببخش. تنها چیزی که مانعم شد این احتمال بود که شاید پوست روی یک زخم هنوز خون چکان را با این کار بکنم و باز رنج از نو برای آن آدم ایجاد کنم. نرفتم، نگشتم، نگفتم اما واقعن به دلم مانده، یکبار رو در رو بشوم، دستش را ببوسم بگویم می دانم خیلی آزارت دادم، می دانم زجر کشیدی، می دانم و برای همه چیز معذرت می خواهم. ما آدم هم نبودیم، نیستیم. آن تصویری که از خودم به تو دادم، من نیستم اما داغ نادانی من ماند روی تن و جان تو...بخاطرش مرا ببخش!
همین!
من هم تجربه مشابهی دارم. ولی به این شدت نبود. خیلی زود طرف رو از خودم نا امید کردم و همه کار کردم تا فراریش بدم. این اعتراف ها روح را جلا می دهند و به قول خودت آدم را آدم می کنند.
ReplyDeleteمطمئن باش حتی دانستن همین دردی روی دردهای آدم می آورد .یعنی اینکه شما حتی توی پشیمانیتان با هم اشتراک نداشتید .یعنی شما به عنوان کسی که آن آدم با جانش دوستتان داشته حتی امروز که می خواهی دستش را ببوسی از دنیایت دورش می بینی .آنچه دوست داشته را تحقیر می کنی که من آن تصور تو نیستم ،ببخش .یکجور دیگر باید یاد بگیریم عذرخواهی را حداقل .
ReplyDeleteاز اینکه خشمگین بود کامنتم متاسفم .تنم لرزید از جانی که آدم بر سر پوچ در عاشقیهاش می کَنَد .
ReplyDeleteراست می گن منم با تمام وجودم درکش کردم همین دنیا دار مکافاته.
ReplyDeleteاین اعتراف ها به هیچ دردی نمیخ.ره.وقتی گه زدی به روزگار یه نفر و رفتی. ببخشیدا ولی واقعا اخه ما ادما چه قدر خود خواهیم.
ReplyDeleteتاخت و تاز کنید بابا جان ها...تاخت و تاز کنید. ما گر ز سر بریده می ترسیدیم/ در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم
ReplyDeleteدرود . اومدم بد و بیراه بگم .... نوشته های دیگرانرو خوندم دلم نیومد .... از طفی پستهای قبلی تون اونقدر خواندنی بودن که آخرین پست رو از یادم ببره . به روز و بهروز باشین . بدرود .
ReplyDeleteاین رفتار منطقی طرف در زمینه ی عذرخواهی و دست بوسیو اینا هزاااار بار دردناک تر از همه ی اون زخماییه که موقع رفتنش زده!
ReplyDeleteنرو، نگرد، نگو.. هیچوقت!
یه چیزه دیگه
ReplyDeleteبا خوندن این متن شدیدن یاد این افتادم : به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟!
شاید تجربه مشرک - عذاب دو دینا
ReplyDeleteاین کاریه که من هم کردم. تازه نه یک بار! کاریه که دو بار هم با خودم کردند. اعتقاد زیادی به تاوان دادن ندارم. ما چوب اشکالات سیستماتیک رفتار خودمون و دیگران رو می خوریم. شاید بهترین عذرخواهی رفع همون اشکالات و خطاهای تکرارشونده است. از طرفی معتقدم تو این جور چیزها آسیب زنندگی و آسیب پذیری دو لبهی یه شمشیر هستند. یعنی همون جور که تو باید یاد بگیری کمتر آسیب زننده باشی، او هم یاد میگیره که از آسیب پذیر بودنش کم کنه.
ReplyDeleteعجب به دل نشست.راست می گی آدم تو همین دنیا و خیلی زود تاوان یه چیز هایی رو می ده.
ReplyDeleteمن در جایگاه اون دختر چنین تجربه ایی داشتم و تمام این رنج هایی که تو فقط با کلمه عنوانشون کردی من با پوست و گوشتم حس کردم به نظر من هیچوقت برنگرد هیچوقت حتی برای عذرخواهی بگذار این آتش تا ابد زیر خاکستر بمونه دوباره شعله ور نشه نگذار دوباره خاطرات روزهای درد کشیدن و فراموشی تو براش تکرار بشه .
ReplyDeleteWhen you're close to someone, you're going to step on their toes occasionally. And when you hurt someone, it's important to say "I'm sorry". Not only is it important to say "I'm sorry", but it's important to say it well. Usually the words alone are not enough. You have to get inside their heart, feel their pain, and in order for them to forgive you, they have to feel COMPLETELY understood. Otherwise, you might say, "I'm sorry", and they might say "It's okay", but nothing will change. You could be stuck in that hurt for years.
ReplyDeleteحیفم اومد این متنو اینجا نذارم....
یه روز بابت چنین کاری از طرف ماجرا عذرخواهی کردم...یکی بهم گفت:
ReplyDeleteاگه جدا راس بگی و ازش عذر خواستی نه تنها خودشو که عشقشم مسخره کردی.. آدم عاشق می شه .. پای لرزشم وای میسه .. حالا یکی این قدر محافظه کاره.. بی احساسه .. یا ترسو ا .. یا سیب زمینی یه .. یا دنبال چیز دیگس.. یا یه ایده آلی تو ذهنش داره که عاشق نمی شه یه حرفی ..اما اینم داشته باش... اگه من جای رفیقت بودم .. به محض اینکه ازش عذر خواهی می کردی می زدم زیر کاسه کوزه .. همه چی رو می شکستم .. نه اینکه قصدتو نفهمم ها ..اما همین حوری هم نمی شه تو همه چی رو زیر سوال ببری... نخواستی که نخواستی..دست خودته .. اما نمی تونی فکر کنی که تو مسئولی برای عذابی که دیگری خودش خواسته که بکشد .. فقط باز جواب این سوال را باید پیدا کنی.. که تو دیگر چرا ..
ولی من اینو زیاد قبول نداشتم... چون به نظرم اگه یه روزی یکی بعد اینهمه وقت بابت کاری که در حقم کرده ازم عذرخواهی میکرد و اگه اون طرف رو دوست داشتم... آروم میشدم...خیلی آروم میشدم وقتی میدیدم براش هنوز مهم هستم...
ReplyDeleteهمین ترس از این دل شکستن ها و رنجوندن هاست که نمیگذاره بری جلو و رابطه شروع کنی و عاشقی کنی و ....
ReplyDeleteاگه کسی براش شکستن دل دیگری اهمیت داره اصلا چرا دل میده و میگیره که بزنه بشکنه؟! اگر وارد این بازی میشی خوب باید برد و باخت و قواعدش رو هم بپذیری.اما اگه دلت نمیاد دلی رو بشکنی نیا توی بازی.بشین تماشا کن.
به عنوان یه دختر توصیه می کنم اگه این ماجرا واقعیه حتما برو و بیداش کن و ازش عذرخواهی کن.
ReplyDeleteba zahra movafegham
ReplyDeleteman age jaye dokhtarak boodam,khosh hal mishodam..
hata age zakhmi sar baz mikard,hata age...
nemidoonam,shayad nashe esmesho khoshali gozasht
ama chera khoshhal mishodam
boro peydash kon va ozr khahi kon
شما آقایان واقعا به همین سادگی با ماجرا برخورد می کنین... لااقل تو تجارب من همیشه اینجوری بوده هم دیدم هم کشیدم. اعترافت چقدر برای راحت کردن وجدانته و یا دلیلت برای عذر خواهی وقتی نه الان... همون زمان که رانی و رنجاندی چقدر به عواقب کارت فکر کردی؟ اینجور مواقع یادتون باشه در ابتدای هر رابطه خانمها با عواطفشون درگیر میشن آقایون با هوروناشون دوپامین و باقی ماجرا بعدکم کم عواطف آقایون ظاهر میشه و همینطور هومون خانمها تورو خدا حواستون به اونی که با جان و دل میاد تو رابطه باشه آروم جلوبرید یهو تسایم هورموناتون نشید و شیدایی بیش از حد نشون ندین اگه مرد ادامه بودین اونوقت به تدریج محبتتونو ظاهر کنید تا کمتر لطمه بزنین اگه خواستین برین. ترحم شما مرحم زخمی که زدین اصلا نیست.
ReplyDeleteاوی اینکه تو معرکهای و من میدونم اینکه اینا رو اینجا بذاری یعنی چی. دوم اینکه فکر کنم دلم می خواد دو تا مهارت رو تو زندگی یاد بگیرم اولیش همین ببخشید گفتن از ته دل دومیش اوکی می بخشمت باشه. فکر کنم هر آدمی که حس کرده باشه چقدر لازمه بگه ببخشید و بشنوه بخشیدمت، امشب تو رو می فهمه و می بخشه.
ReplyDeleteببین من مدت هاست كه اینجارو میخونم اما بی رودروایسی بهت بگم رسما نابود شدم امشب.کسی زمانی نه چندان دور با من این کار کرد موندم... حماقت بار.... معتقد به عشق بودم، به جنگیدن اما زخمی كه خوردم هنوز هم نم نمک خون میچکه ازش هنوز هم گاهی ی جایی طرف چاپ سینه ام تیر میکشه ،کاری با هام کرد كه یادم رفت چه جوری بود وقتی كه به هرکس كه میرسیدم قبل از اینکه بهم بگن حسشون میکردم.. تلخ شدم ..یادم رفت چه جوری میشد کسی رو از ته ته دل خواست.. یاد تک تک کار هایی كه کردم افتادم.. رنجی كه تا عمق روحم رو سوزا نده بود دوبار یادم آمد . .
ReplyDeleteپسر ک گاهی بوسیدن دست معذرت خواهی زخم رو كه بهتر نمیکنه بدتر می کنه باعث می شه دوبار رویه زخم کنده بشه باعث میشه اگه اشکی خشک شد بود دوباره جاری بشه اگه رنجی بود دوباره یادآوری بشه گاهی بهتره فقط یادت بمونه كه ترس تو, زندگی یکی رو تا نیست برد ،رنجی بهش وارد کرد كه هیچ وقت نمیتونی undo بکنیش . بهتره همانطور كه اون یادش نمیره تو هم همیشه یادت نگه داری.نمیگم اما شاید روح دوست قدیم تو انقدر زلال باشه كه بتونه تو را ببخشه امیدوارم یه روز منم بتونم خودم ببخشم ...چون من دوستم خیلی و
چون من دوستم خیلی وقت پیش بخشیدم این خودمم كه نمیتونم ببخشم
ReplyDeleteمن هم چنين چيزي رو تجربه كردم اما نه در يك رابطه عاشقانه در دو سه تا رابطه دوستانه. فكر كنم خودتان ميدانيد كه مراحل روحي گذر از اين اتفاق ها چيه؟ اما خوب اگر آدم زندگي اش عوض شه و ... ديگر اين اتفاقه شايد حتي زخم هم نباشه، نميدونم از چه جنسيه يا چه اسمي ميشه روش گذاشت و ...؟؟ ميدونم كه گاهي يادآوري اش آدم رو دردمند ميكنه و ناراحت اما عمقي نداره، اين جور رابطه ها كه طولاني مدت هم نيستند دلخوريشون هم عميق نميمونه، يعني لااقل براي من اينجوري هست؛ يعني بعد از يك زماني ديگه خيلي يادش نميكنم يا حتي ناراحت نميشم و ... حتي حضور دوباره اون آدم هم بعد از اون مدت زمان برايم علي السويه است. نميدونم چطوري بگم، شايد حرفم خيلي با اون گروه بنديهاي انيما و ايناي شما جور در نياد اما من خودم اگر دو سال از اين رابطه گذشته بود، شايد ديگه اين رابطه و اتفاقهاش برايم آزار دهنده نبود، شايد دلخورم ميكرد اما ديگه زجري برايم نبود اما خب درس ميگرفتم كه نگذارم كسي تحقيرم كنه و ... مثل يه تجربه بهش نگاه ميكردم بعد از دو سال.
ReplyDeleteاما اگر قرار به عذرخواهي بود بعد از دو سال و گفتن اينكه من شبيه خواسته تو نبودم و ... خب نه دوست نداشتم، دلم نميخوا
خب نه دوست نداشتم، دلم نميخواست باشه، نه از سر عصبانيت و اينا از سر اينكه باز هم فكر ميكنم اين فرآينده به تحقير من منجر ميشه و ... اگه قراره اون آدمه بياد ازم عذرخواهي كنه، لااقلش اينه كه ديگه شيوه رفتاري و ذهني اش طي يه فرآيند شخصيتي به اندازه اي تغيير كرده باشه كه در يك عذرخواهي ساده و معمولي باز هم اون چرخه آزاردهنده قبلي تكرار نشه اما ايني كه در ذهن شما است به نظر ميرسه كه شما پشيمون هستيد از اتفاقهاي نادرست رابطه اما دليل اين ناراحتي تغيير ذهنتون نيست، شايد دليلش پي بردن به صبوري بيش از حد طرف يا ... نميدونم اما اين ذهنيت از عذر خواهي نشونه تغيير نيست و رك و راست بگم كه زخم قديمي اي رو باز نميكنه، شايد يه زخم جديد بزنه از اينكه "اوكي هنوز هم ميدونه ما همراه هم نيستيم اما هنوز هم ميخواهد كه ..." نميدونم چرا ما آدمها (زن و مردش فرقي نميكنه) تو اين دست رابطه ها اينقدر خودمون رو آدمي نشون ميدهيم كه ميشه باهاش بدرفتاري كرد و ... كه ديگه حتي طرف وقتي معتقده تغيير كرده و ميخواهد بيايد غذرخواهي باز هم از من همون ذهنيت رو داره، اونوقت مدل عذرخواهي اش رو هم براساس همون ذهنيت تعريف ميكنه و ... اگر بنابر ت
ReplyDeleteاگر بنابر تغيير هست اول بايد ذهنيت امون نسبت به طرف و واكنشهاش و خواسته هاش تغيير كنه.
ReplyDeleteفكر كنم اگر يكي دو باري تو چنين رابطه اي به طرف اتون حق ميداديد و به خودتون ميگفتيد "مثلا اوكي حق با منه ولي سعي ميكنم به اون حق بدهم" (ميدونم يه جور عدم صداقت با طرفه اما براي آدمهايي كه لجاجت و قدي زياد دارند اين ميتونه باعث بهتر شدن رابطه بشه) بعد خب شايد اين رابطه هه تلطيف ميشد و "شايد" تموم نميشد. بالاخره عكس العمل طرف مقابل رو هم بايد در نظر گرفت. ايراد اينجا است كه ما مردم اين سرزمين خيلي آدمهاي اهل گفتگويي نيستيم معمولا، هم شماي نوعي و هم اون خانم نوعي به جاي حرف زدن و ... از هم متوقعيم و ... شايد اگر چند باري گفتگوي منطقي اتفاق مي افتاد رابطه اي نميشد كه زخمي داشته باشه.
شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم / مارا به سخت جانی خویش این گمان نبود...
ReplyDeleteچقدر دردها و زخم های آدما شبیه همن!
يك چيزي هم الان يادم اومد اگه ما آدمها (زن و مرد) ياد بگيريم كه اگر در رابطه اي ناراحت هستيم و ... يا حتي داره ازمون سوء استفاده حسي ميشه يا خيلي چيزهاي ديگه، رابطه رو ترك كنيم و اينقدر نترسيم از عدم حضور طرف مقابل و ... باعث نميشه كه چنين اتفاقهايي رو اين همه تجربه كنيم و هر دو طرف بعد از مدتي ناراحت و دلخور بشوند و ...
ReplyDeleteکلا به معذرت خواهی از خودش فکر نکنین تا داغ دل اون بنده خدا تازه نشه.
ReplyDeleteدر ضمن از صمیم قلب آرزو میکنم که آیدا خانم شما برگرده.
این متن خیلی خوب بود
ReplyDeleteولی یک چیزهایی با عذرخواهی حل نمیشه. هرچند ممکن بود اگگه هنوز بهت امید داشت، از عذرخواهیت یه برداشت دیگه بکنه. ولی این متن عالی بود پسر.
پیام ها خیلی زیاده ، نمی تونم همه رو بخونم ببینم بقیه هم همین نظر رو دارن یا نه ... اما پیدا کردنش و عذر خواهی کردن شاید درد تو رو دوا کنه و درد اون رو بیشتر ... هیچ وقت این کارو نکن.
ReplyDeleteخبرت خراب تر کرد جراحت جدایی / چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
سلام ..سالهاست که خواننده پستها وقلم خوب وقویت هستم ا.اکثر وقتا که میام سر میزنم فقط میخونم و حالا چه باهات موافق باشم یانه .یه جوری مثل خوندن روزنامه ای که مدتها مشترکشی. خیلی وقتا احساس میکنم که ازت اطلاعات میگیرم و نظر والبته اطلاع خاصی در مورد نوشتت ندارم. به هر حال امروز که این پستو میخوندم (با توجه به سابقم در خوندن اینجا والبته قضاوت از روی نوشته های خودت )احسا س کردم که از کی و امیر چه مقطعی داری صحبت میکنی.خیلی از خوندن پست جا خوردم ....
ReplyDelete....یادم میاد توناخود اگاه یه کامنت یه کم تند (که البته واقعا نظرم بود) واست گذاشته بودم...الان که این آمار کامنتارو نسبت به پستای قبل وبعدت میدیدم دارم فکر میکنم مسئله هست که واقعا حس نظر دادنو توت بیدار کنه!حالا چه اینجوری خودت این قضیه رو حس کرده باشی یا نه....من نظراو روشون فکر کردم دلم میخواست ببینم موضع گیری دیگران در مورد چنین قضیه چیه ...به هرحال هرکس مطابق طرز فکرش احساساتش و تجربیاتش والبته این جملات خودت نظر داده.....
ReplyDelete....دارم فکر میکنم کسی رو هم نمیشه ونباید به خاطر نظراتش سرزنش کرد ولی واقعا قضاوت تو این موارد که احساسات دوطرف به شدت درگیره اونم بعد این مدت که از ماجرا گذشته سخته....اکهار تله تو کتاب نیروی حال میگه بهترین رابطه عاشقانه مربوط به زمانیه که تو دو طرف به خود اگاهی رسیده باشن و تا حد ممکن فارغ از فشار گذشته ها ودرگیریهی وتصویر سازیهای اینده طرفشونو دقیقا همون جوری که هست (بدون تصویر سازی)دوست داشته باشند ... اون وقت از اون اویختن ها ودرگیریهای متداول کاسته میشه...یعنی طرفو بخاطر خودش دوست داری نه بخاطر انتظارات خودت...نه به خاطر فرار از تنهایی و گریز از خود نا شناخته و درگیرتو البته اشاره میکنه که نباید ادمها خودشونو بخاطر چنین تجربیاتی محکوم وسرزنش کنن.و این تجربات به فراخور ظرفیت و اوضاعو احوال ادما ممکنه سر راهشون گذاشته بشه...
ReplyDeleteمن که فکر میکنم چنین تجربه ای برای امیر اون موقع با اون همه حساسیتها ودرگیریهای شخصی دور از ذهن نبود... خوشحالم که اینقدر این تشخیصو داری که نری ودنبال اون دختر نگردی وزخمشو تازه نکنی ...هر چی بوده چون فکر میکنم این کار فقط وجدان تورو راحت مینه ولی اون بنده خدا بازم تحقیر میشه...هر جی بود ونبوده دیکه کذشته تموم شده خیلی وقتا ما اگاهانه ونااگاهانه زخم میزنیم وتاوانشو طرف باید پس بده معذرت خواهی هم هیچ فاده ای نداره... فقط چیزی که برام جالبه والبته ناخوشایند اینه که به قول بعضی دوستان تو نوع اعترافو معذرت خواهیتم بر اساس مدل ذهنته که ازون دختر هنوز داری و متاسفانه هنوز توش خودخواهی وجود دارهببین اصلن این طرز گفتن که ...دستتو ببوسمو بگم ما نیمه هم نیستیمو.... ادمو دچار موضع گیری می کنه و به تحقیر اون دختر منجر میشه...کاش لا اقل مدل معذرت خواهیت جور دیگه ای بود... ا ...............خیلی طولانی شد ببخشید...فکر کنم اگه هنز این اخرین پستت بود حالا حالا ها واسش نظر میود.
ReplyDeleteمنم یه روزی همچین کاری کردم اما البته متفاوت بعد ازاینکه کوهی از رویاها و آرزوها رو واسش ساختم گفتم نه نمی خوام منم داشتم پوست مینداختم و اون این وسط چوبش روخورد اما واقعا هنوزم که هنوزه فکر می کنم تا حد زیادی برای اون ازارایی که دید خودش مقصر بو یک سال بعد من در موقعیت اون قرار گرفتم ولی به راحتی می دیدم که زندگی یه بازی ساده است که خیلی فرقی نمی کنه با کی باشه میگذره در هر حال.. حتی اگه عشقت کسی که با همه ی وجود دوسش داری نخواد اوقاتش رو با تو بگذرونه... کاش به اتفاقات گذشته اینقدر احساساتی نگاه نمی کردی فکر میکنم اون دوستت خودش تا حالا فهمیده که چه هزینه ی زیادی رو بی دلیل به پات ریخته مطمئن باش الان نه ازت متنفره نه براش اهمیتی داری یه خاطره ای لابلای خاطراتش...
ReplyDeleteآدم دردشو به کی بگه؟ که یکی بیاد و عاشقت باشه و عاشقت باشه و عاشقت کنه و هی دل بستن باشه و هی دادگی و بعد.. بعد بذاره بره و حاضر نشه حتی باهات صحبت کنه. یه دوستی گفته بودی زخم خوردن زنانگی. تقریبن برای من هم همین بود. همینه. منازش ناراحت نیستم که چرا باهام نموند. چرا رفت. از این ناراحتم که چرا باهام رورسات نبود و باهام حرف نزد و بره. ترسید بگم بمون؟ نه. چنین آدمی نیستم. معتقدم رابطه نباید جبری باشه. اما زخمی که خوردم، زخمی که خوردم، داره ویرونم می کنه. اولش با خودم میگفتم دیدی باهات نموند. ببین تودیگه کی هستی. که اونی که عاشقت بود و دیوونه ت همباهات نموند. حالا میگم دیدی حتی حاضر نشد با هم حرف بزنین؟ دیدی همه برخورداش از موضع قدرت بود و خونسردی؟ من له شدم. له شدم. نه به خاطر رفتنش. به خاطر این که مثه یه مرد حاضر نشد باهام حرف بزنه. می دونم که اون هم در یه دوران گذار بود.. اما.. من بخشیدمش. فقط یادش که می افتم، یاد ماجرامون که می افتم، گریه امونم نمیده. ببخش اینا را اینجا نوشتم. وقتی این پست را خوندم، شب هت غریبی داشت با چیزی که از طرف بهترینم بهم گذشت. و بی اختیار دوباره قلبم گرفت.
ReplyDeleteبرو زیر سنگ هم شده پیداش کن و ازش معذرت بخواه. برو بهش بگو "بهم بگو باهات چکار کردم"
ReplyDeleteحداقلش اینه که یکم بیشتر میفهمی چی کشیده.
حداکثرش اینه که تخلیه میشه و میتونه ببخشدت.
جفتتون آروم میشین.
سلام.من اولین باره که اینجارو میخوم.پس از آشناییتون خوشوقتم.نمیدونم چند سالتونه اما من 48 ساله هستم والان پدر دو دختر هستم از ماری که روزی بازی سرنوشت همین اتفاق رو براش رقم زد.من بهت چند تا توصیه برادرانه میکنم:1_زندگی زیر یک سقف خیلی سخت و غریب هست.دختری که صبورانه پای تو ایستاده پای ترس ها وبهانه هات وبه قول خودت بیشتر از توان یک انسان پای دل دادنش مطمئنن وبدون شک یک فرد استثنایی است برای همراهی2_تو در حال تکامل بودی.درست.اما چرا از آن دختر با این توصیفات خواسته هایت را طلب نکردی؟چرا به او واضح نگفتی من از طرف مقابل رابطه ام این کار را میخواهم.این خودش از نشانه های تکامل اشت که بتوانی یک رابطه ی معمولی را به پیش ببری به بهترین نحو و به یک رابطه ی فوق العاده تبدیلش کنی3_حالا هم اگر میدانی هنوز هست و کس دیگری ر زندگیش نیست همین خود تو مرهم زخم خون چکانش باش.کم پیدا میشود در این زمانه زنی که به پای مردش مردانه بایستد.شجاع باش و روابطت را خودت بساز.موفق باشی.
ReplyDeleteچقدر زود دير ميشود.....
ReplyDeleteیاد بگیریم مسئول اونی هستیم که اهلی اش کرده ایم. تو مسئول گلت هستی. این باعث می شود این ببخشید را به وقتش و به جایش بگوییم.
ReplyDeletenemiidonam in mardha in etemad be nafse kazayi ro az koja gir miaran ke khodeshoon ro dar masnadi mizaran ke "azar dadam hata bade 2 sal mitarsam beram begam bebakhshid zajret dadam va hata az oon badtar ke alan dobare shayad aziat she bara hamin nemiram..". kheil az bala be ghazie negah mikoni chera pishe khodet nemigi ke oonam shayad nemidoonest chi mikhad ? oonam shayad khalae nadoonestanesh ro dasht ba ?man por mikard
ReplyDeletechera nemigi ke oonam fahmide ke to adamesh nisti nakhahi bood va naboodi va eshtebah karde va aalan hamoon be ghole to ghose darsi shode bara jobrane eshtebahatesh
biayd payin mardaye irooni biayd payin enghadr az bala negah nakon janam, to tavan pas nemidi kari nakardi ke tavan pas bedi, to dari yad migiri ke zakhm bekhori ke dafe bad ke khasti eshtebahi koni jaye zakhmet dard begire oon eshtebah ro nakoni ta vaghti ham ino yad nagiri ya zakhmet kari nabashe baz dobare dore batel tekrar mishe
hamin
manam ba "nadi"movafegham,,,,yani chi ke taze hala ham ke fahmidin eshtebah kardin,mikhain berin begin "ma adame ham nabudimo nistim",,,in harf tu khodesh khodkhahi dare be sheddat!!!!!!!ina baraye ine ke aksare adama va bekhosus marda az bachegi yad nemigiran hormate dele khanumaye zendegishuno negah daran,,,,,madara bayad yade bachehashun bedan az dorane boloogh be nazaram,,,bayad bacheha befahman ke dele ye adame dige hormat dare,baziche nist,alaki nist!!!!!!!!!!ama moteasefane madara be pesarashun hamishe migan movazeb bash dokhtara gulet nazanan,,,,be dokhtara ham albate behtar az in yad nemidan,ama be pesara hey etemad be nafse kazeb midan az un avval,,,,ine ke natijeye rabetehamun tu iran bishtare vaghta hamine,,,,,,,yani in dastani ke shoma tarif kardin inghadr shabihe dastane man bud ke ye lahze fekr kardam kasi dare dastane mano mige:D
ReplyDeleteبسیار متن خوبی نوشته بودی امیر حسین جان من هم این قضیه رو داشتم و من مثل تو برخورد کردم و هنوز ذهنم مشغولش هست و باید بگم دستت درد نکنه.
ReplyDeleteموافقم...پیدا کردن . عذرخواهی چیزی از دردای خاطره شده کم نمیکنه شاید....
ReplyDeleteاز این حرفتون که جسارت نه گفتن به رابطه رو نداشتید خیلی خوشم اومد... چقد بده ما آدما گاهی وقتا همه جوره یکی رو له میکنیم... عذابش میدیم...تو برزخ پذیرفتن و نپذیرفتن می سوزونیمش... ولی بهش نه نمیگیم....
امیرجان سلام . متن کاملا" "از دل برآمده "است .برای همین همه دوستان یاد جائی ،زخمی ،تجربه ای و ... افتاده اند . بهرحال مسائل انسانی به هم شبیه اند . اما من فکر میکنم همیشه حرف زدن درباره آنچه هست ،خیلی صریح ممکنه تلخ به نظر برسه ولی در نهایت طعم عسل را خواهد داشت . ضمنا" به نظر من یافتن اون آدم و حتی کلامی هم نگفتن ،بعد از سالها میتونه خیلی دلنشین باشه . امیدوارم او هم دانسته باشه که همه رابطه ها حاوی درسهایی برامون هستند .
ReplyDeleteآخییییییییییییییی
ReplyDeleteهمین که فهمیدی خودش خیلی خوبه
بعضیا که اصلا نمی فهمند چی شد ................