Saturday, October 17, 2009

همای اوج سعادت به دام ما افتد

دیگ را سوزاندم. همین می شود دیگر، وقتی سعی می کنی پشت درد را به جین بشوری و ببری، این می شود که می آیی می نشینی پشت کامپیوتر و دیگ روی گاز برای خودش می سوزد...هم درد پشت سر جایش است هم دیگ از کف داده ای...اصلن حواست هست پسر جان؟ در همه زندگیت همیشه تو هم چوب خورده ای هم پیاز... بس نیست؟ بست نشد؟


دیگ را سوزانده ام، پشتم درد می کند، روزگار حرف اولش شده ابهام اما من خوبم...این یک ماهه سخت گذشت اما گذشت، گذراندمش و حالا خوبم برای خودم، مابقیش به جهنم!

10 comments:

  1. به به وقتی دیگ بسوزه معلومه مواد توش دیگه چی بسرشون اومده .
    ایول داری .!!!!

    ReplyDelete
  2. و این یعنی بانوان وبلاگستان کمک چندانی بهت نکردن!؟؟!

    ReplyDelete
  3. اوضاع و احوال کمر چطوره الان؟؟؟ دیشب که خوب بودی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نکنه از هیجان زدگی زیاد باشه هوم؟؟؟؟؟؟:دی

    ReplyDelete
  4. همین ماندن و گذراندن این ایام خودش دنیایی می ارزد برادر.

    ReplyDelete
  5. قبل ترها یک چسبی بود که وقتی اقا جون کمردرد می گرفت مادر روی کمرش می چسباند و بعد خوب می شد .
    شاید هنوز هم  توی داروخانه ها باشه از اون چسب ها .

    یکی می گفت : کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من !

    امیدوارم زودتر این درد برود.

    ReplyDelete
  6. این سکوت یعنی اینکه بهتر نشدی؟؟؟ خسته شدیم از بس رفرش کردیم همین را دیدیم

    ReplyDelete
  7. من نیز با نسیم موافقت می باشم

    ReplyDelete
  8. فدای سرت که سوزوندی

    ReplyDelete
  9. خدا رو شکر جای دیگه نسوخت

    ReplyDelete
  10. خودت و عشق ه بقیه ارو بی خیال

    ReplyDelete