دیگ را سوزاندم. همین می شود دیگر، وقتی سعی می کنی پشت درد را به جین بشوری و ببری، این می شود که می آیی می نشینی پشت کامپیوتر و دیگ روی گاز برای خودش می سوزد...هم درد پشت سر جایش است هم دیگ از کف داده ای...اصلن حواست هست پسر جان؟ در همه زندگیت همیشه تو هم چوب خورده ای هم پیاز... بس نیست؟ بست نشد؟
دیگ را سوزانده ام، پشتم درد می کند، روزگار حرف اولش شده ابهام اما من خوبم...این یک ماهه سخت گذشت اما گذشت، گذراندمش و حالا خوبم برای خودم، مابقیش به جهنم!
به به وقتی دیگ بسوزه معلومه مواد توش دیگه چی بسرشون اومده .
ReplyDeleteایول داری .!!!!
و این یعنی بانوان وبلاگستان کمک چندانی بهت نکردن!؟؟!
ReplyDeleteاوضاع و احوال کمر چطوره الان؟؟؟ دیشب که خوب بودی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نکنه از هیجان زدگی زیاد باشه هوم؟؟؟؟؟؟:دی
ReplyDeleteهمین ماندن و گذراندن این ایام خودش دنیایی می ارزد برادر.
ReplyDeleteقبل ترها یک چسبی بود که وقتی اقا جون کمردرد می گرفت مادر روی کمرش می چسباند و بعد خوب می شد .
ReplyDeleteشاید هنوز هم توی داروخانه ها باشه از اون چسب ها .
یکی می گفت : کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من !
امیدوارم زودتر این درد برود.
این سکوت یعنی اینکه بهتر نشدی؟؟؟ خسته شدیم از بس رفرش کردیم همین را دیدیم
ReplyDeleteمن نیز با نسیم موافقت می باشم
ReplyDeleteفدای سرت که سوزوندی
ReplyDeleteخدا رو شکر جای دیگه نسوخت
ReplyDeleteخودت و عشق ه بقیه ارو بی خیال
ReplyDelete