Wednesday, April 12, 2006

معجزه حضور

سپاس مر خدای آفريننده چشمانت که ميداند چقدر به نوشداروی نوازش نگاهت محتاجم...پروردگاری که ميداند بعضی وقتها صبوری چقدر سخت ميشود بانو!

15 comments:

  1. حقیقت پنهان ( بابک )April 12, 2006 at 2:18 PM

    اين چه احساسيه که خداوند فقط در چشم ها آفريده و نه در جای ديگه ؟ چرا ؟ چون می خواسته هميشه دم دست باشه ؟

    ReplyDelete
  2. دلتان خوش .... اين پست از اون پست های شخصی بود که بهتره کامنت نذاشت ....اما دليل نمی شه بهتون نگم دل خوش در کنار بانو محبوبت....دلتان خوش

    ReplyDelete
  3. آخ امير با اين پستت دلم به حال عاشقی که خيلی دور از معشوقش باشه ميسوزه، که بياد اين متنت رو بخونه و ... الهی خدا به همه شون و به تو صبر بده. همچنان زيبا مينويسی امير عزيز

    ReplyDelete
  4. تنهاترين غريبهApril 12, 2006 at 6:05 PM

    صبوری هیچ وقت ساده نبوده رفیق...

    استخوانهای آدم را خورد می کند صبوری...

    نوشداروی نوازش نگاه..منم محتاجم...همه محتاجند...همه بیچارگانی بیش نیستم.

    بار اوله می بینمت عزیز...

    تحلیلها بسیار دقیق و زیرکانه نوشته شده اند...

    و در پایان.................سلام.

    ReplyDelete
  5. بعضی وقتها نه٬هميشه!

    ReplyDelete
  6. معجزه حضور .... در پناه ايزد يکتا همآره در همراهی یکدیگر باشید .

    ReplyDelete
  7. سپاس خدا را که زيبايی را آفريد و سپاس خدا را که توان درک زيبايی را به انسان داد.

    ReplyDelete
  8. قصه بره و گرگApril 13, 2006 at 3:49 AM

    سلام. به نظرت آيا فقط دونستن کافيه. خدا همه چی رو ميدونه (بديها خوبيها نفرت ها عشق ها جدائيها و ....) ولی نميدونم چرا نميخواد جلوهای نفرتها و جدائيها رو بگيره. ولی با اين حال بازم سپاس

    ReplyDelete
  9. صورتك خياليApril 13, 2006 at 6:43 AM

    پس سلام بانو!

    ReplyDelete
  10. تا الان سه بار واسه اين پستت کامنت نوشتم ولی پاکش کردم.... دو دفعه اول منتظر تحقق قانون تا سه نشه بازی نشه بودم که از سه گذشت و فرجی نشد... علی الحساب و به قول خودت دلت خوش!

    ReplyDelete
  11. che zibaa bood in jomelaatet...  mamnoon ke sar zadi

    ReplyDelete
  12. چه پست پروانه ای گونه ای...

    ReplyDelete