گاهی بهترين نوشته های ما حاصل زوزه مدام اين بغض است که ميپيچد در فضای حنجره و يادت می اندازد که گلويت را ميفشارند... صدايت را نميگذارند در بيايد...اما حرف زدن را که نميکشند... نوشتن را ... گفتن را... حتی در سکوت
درود....سر به زير و سخت نمی توان اما شدن.....می دانی ....؟ من روزی هر آنچه در توان داشتم به کار بستم....امااز من فقط سختی باقی ماند....که زندگی.....همين است کهميبينيم....بدرود و به روز و بهروز باش. بدرود.....
نمی دونم چرا هر روز و هر ساعت و هر لحظه که می گذره بيشتر به اين ايمان نيارم که من توام منتها هشت سال کوچکتر. هميشه چيزی هست که ميگم ديدی؟ اين ديگه موجب ميشه که من اون نشم. ولی حتی سخت ترين چيزام دود ميشن ميرن فضا. برخوردم با سياست و شايد ترک اون. و آينده ی عاطفی که تو باشی و پيش زمينه ای که من باشم و اين حرفای احمقانه ای که الان دارم مسزنم و نمي دونم! تو وضعيت آخر هريس رو خوندی؟
راستی يادم رفت نبايد کسی بگه شبيه يکی ديگه اس. اين جوری به لحظه های مقدس طرف توهين ميکنی. ولی از همه ی اينا گذشته تو خيلی از من ادم تر موندی. کاشکه من احساس خودم رو جلوی پای عقلم قربونی نکرده بودم(البته چند وقتيه که از اين ادبيات ديگه استفاده نمی کنم) اه چه قدر حرف می زنم.
از دست جماعتی که تو روی آسمون تف میندازن و ترجیح میدن یادشون رفته باشه که نیروی جاذبه اون مردک نیوتن هنوز کمی تا اندکی جون داره ،بدجور داغ کردم، ولی حيف که اينجا نميشه.........
شرمنده٬اين بار هيچی نفهميدم...
ReplyDeleteگاهی بهترين نوشته های ما حاصل زوزه مدام اين بغض است که ميپيچد در فضای حنجره و يادت می اندازد که گلويت را ميفشارند... صدايت را نميگذارند در بيايد...اما حرف زدن را که نميکشند... نوشتن را ... گفتن را... حتی در سکوت
ReplyDelete...............
ReplyDeleteسلام پسر .. چطوريايی!؟
ReplyDeleteپ.ن :همين تک لحظه ها نيز غنيمتند
ReplyDeleteدرود....سر به زير و سخت نمی توان اما شدن.....می دانی ....؟ من روزی هر آنچه در توان داشتم به کار بستم....امااز من فقط سختی باقی ماند....که زندگی.....همين است کهميبينيم....بدرود و به روز و بهروز باش. بدرود.....
ReplyDeleteهی امير بغض ويرانگر رو تحقير کردن هم کار هر کسی نيستا! زوزه؟! ( وارد کردن کد تصويری اين پيامها هم مثل پريدن مستی وقتی بابا سر بزنگاه بالای سرته! )...
ReplyDeleteامروز آپ نکردی؟
ReplyDeleteنمی دونم چرا هر روز و هر ساعت و هر لحظه که می گذره بيشتر به اين ايمان نيارم که من توام منتها هشت سال کوچکتر. هميشه چيزی هست که ميگم ديدی؟ اين ديگه موجب ميشه که من اون نشم. ولی حتی سخت ترين چيزام دود ميشن ميرن فضا. برخوردم با سياست و شايد ترک اون. و آينده ی عاطفی که تو باشی و پيش زمينه ای که من باشم و اين حرفای احمقانه ای که الان دارم مسزنم و نمي دونم! تو وضعيت آخر هريس رو خوندی؟
ReplyDeletemanzooram Thomas A. Harris e
ReplyDeleteراستی يادم رفت نبايد کسی بگه شبيه يکی ديگه اس. اين جوری به لحظه های مقدس طرف توهين ميکنی. ولی از همه ی اينا گذشته تو خيلی از من ادم تر موندی. کاشکه من احساس خودم رو جلوی پای عقلم قربونی نکرده بودم(البته چند وقتيه که از اين ادبيات ديگه استفاده نمی کنم) اه چه قدر حرف می زنم.
ReplyDeleteاز دست جماعتی که تو روی آسمون تف میندازن و ترجیح میدن یادشون رفته باشه که نیروی جاذبه اون مردک نیوتن هنوز کمی تا اندکی جون داره ،بدجور داغ کردم، ولی حيف که اينجا نميشه.........
ReplyDeleteو من پر از حرفم برای ننوشتن ...
ReplyDeleteوقتی می افتی به تاختن امير گاهی بد
ReplyDeleteبی رحمانه مي تازي کار ما قضاوت نيست هست؟!
مجموعهی اين بغضا ميشه زندگی...ما زمانی حرف میزنيم که اين بغض خفه کننده مجال بده...میدونی امير من خيلی ترسوام!!!
ReplyDeleteآزاده جان!من فقط به خودم تاختم هرگونه شباهت با افراد حقيقی و حقوقی قويا تکذيب ميشود
ReplyDeleteسلام. دلم آسايش می خواد آسايشی که بابتش تاوان ندم.
ReplyDeleteجمله های خيلی قشنگی بود ممنون. اولين باره که وبلاگتون را می بينم از توی وبلاگ علی آقا پيداتون کردم دستش درد نکنه
ReplyDeleteباز هم امير درهم ه!
ReplyDelete